پیغام ما روشن است و به مردم روشنایی می بخشد

۱۳۹۱ بهمن ۸, یکشنبه

ستیز و ستایش (مزمور ۱۴۹: ۶)

ستایش خدا در دهانشان باشد
و شمشیر دو دم در دستانشان
این افتخار است برای همۀ سرسپردگان او (مزمور ۱۴۹: ۶و۹)

چند وقت پیش هنگامی که مشغول مطالعۀ مزمور ۱۴۹ بودم، آیۀ ۶ این مزمور توجه من را به طرز عجیبی جلب کرد. چه رابطه‌ای بین ستیز و ستایش وجود دارد؟ آیا عداوت می‌تواند با عشق، آن هم عشق به خدا سازگار باشد؟ به نظر می‌آید که مزمورنگار، خوانندگانش را ترغیب می‌کند که این دو مقوله را با هم بکار گیرند. افزون براین، آخرین آیۀ مزمور نیز چنین رویکردی را افتخاری برای سرسپردگان خدا می‌پندارد. بنابراین مزمور ۱۴۹، فضایی را می‌آفریند که در آن از خواننده انتظار می‌رود چنین باوری را در پیش گیرد و مطابق آن عمل کند. اما به‌راستی رابطۀ شمشیر و ستایش چیست؟
براین باورم که تعلیم جامع کتاب‌مقدس خصوصاً در عهدجدید و به ویژه در تعالیم خداوند ما عیسی مسیح به ضد بکارگیری خشونت است. اما ستیزی وجود دارد که فراتر از مشروعیت آن، بسیار ضروری است. این ستیز، رویکردی درونی و نه خارجی دارد. جنگی است به ضد شرارت درون و نه پلیدی برون. جنگی است که به ضد تنبلی روحانی و سازش‌کاری اخلاقی، بر خود عارض می‌کنیم و آن را تا زمانی که قلمروهای تاریک درون و اربابان‌شان را با پابندهای آهنین به بند نکشیم، پایان یافته قلمداد نمی‌کنیم (آیۀ ۸).
بلی بدون ستیز نمی‌توانیم پرستندگان واقعی خدای حقیقی باشیم. بدون شمشیر درون نمی‌توان وفادارانه خدا را خدمت کرد زیرا تنها و تنها این ستیز درونی است که ما را با افتخار، سرسپردگان خدا می‌کند. بسیاری از اوقات، پرستش ما فاقد تمرکز و تاثیری است که شایستۀ خداوند ما باشد. این امر بدان سبب است که ما گاه به راحتی فراموش می‌کنیم که مهمترین قلمروی نبرد ما، ”درونمان“ می‌باشد. اگر ستیز درونی خود را به کناری نهیم، تبدیل به سایه‌ای از ارادۀ خدا می‌گردیم. در این شرایط، کارهایی می‌کنیم اما باور خود را از دست داده‌ایم چرا که می‌دانیم جنگ را از پیش باخته‌ایم. در نظر دیگران کار بلد هستیم اما در نظر خود و خدا بازنده‌ایم. برادران و خواهران عزیز بیایید شمشیر را به ضد دنیای شر درون، آگاهانه برداریم. بیایید هر روزه هر چند با درد این خشونت را بر خود روا داریم، همان ستیزی که کلام خدا آن را ”توبه“ می‌نامد و تنها آن زمان خدمتمان را آغاز کنیم. خدا عطا کند که مدرسۀ الهیات پارس، مکان پرستندگان واقعی خدا باشد یعنی آنانی که شمشیر خود را فراموش نکرده‌اند.

ستایش خدا در دهانشان باشد
و شمشیر دو دم در دستانشان
این افتخار است برای همۀ سرسپردگان او (مزمور ۱۴۹: ۶و۹)

برکت خدا بر شما باد

افشین لطیف‌زاده

معنی پیدایش ۶: ۱-۲چیست؟ در این آیات “پسران خدا” و “دختران آدمیان” به چه چیز اشاره دارد؟

نوشته شده: 20 آوریل٬ 2012
توسط: designer
در این قسمت می‌خوانیم: «و اما چون شمار آدمیان بر زمین فزونی گرفت و دختران برای ایشان زاده شدند، پسران خدا دیدند که دختران آدمیان زیبارویند، و هر یک را که برمی‌گزیدند به زنی می‌گرفتند.»
در مورد معنی این آیات نمی‌توان با اطمینان سخن گفت. در میان مفسرین سه تفسیر مختلف دربارۀ این قسمت وجود دارد. در این سه تفسیر “پسران خدا” به ترتیب با ۱) نسل شیث و ۲) پادشاهان و ۳) فرشتگان یکی تلقی شده‌اند.
۱) مطابق با این نظر که تا مدتها مورد قبول بیشتر مفسرین مسیحی بوده، “پسران خدا” به نسل شیث اشاره دارد که خداپرست بودند، و “دختران آدمیان” اشاره به دختران نسل قائن است که گناهکار و دور از خدا بودند. بدین ترتیب، گناهی که در این قسمت از آن سخن رفته و نهایتاً به داوری خدا به صورت طوفان نوح منجر می‌شود، در واقع گناه ازدواج میان ایماندار و بی‌ایمان است. در دفاع از این نظر گفته شده که فرزندان شیث نسل برگزیده هستند که نوح از آنها متولد شد. در قسمتهای دیگری از پنج کتاب موسی، قوم اسرائیل به عنوان نسل برگزیده خدا، پسر او خوانده شده است. بنابراین، عجیب نیست که در اینجا به نسل شیث به عنوان “پسران خدا” اشاره شده باشد.
ایرادات:
این نظر امروزه طرفداران زیادی در میان مفسرین کتاب‌مقدس ندارد و ایرادات زیر بر آن وارد است: مهمترین ایراد بر این تفسیر آن است که برای کلمۀ “آدمیان” در آیات ۱ و ۲ دو معنای کاملاً متفاوت قائل می‌شود. این کاملاً بر خلاف یکی از مهمترین اصول تفسیر کتاب‌مقدس است که می‌گوید هر کلمۀ یا آیۀ کتاب‌مقدس را باید در پرتو زمینۀ نوشتاری آن تفسیر کرد. کاملاً روشن است که “آدمیان” در ۶ : ۱ نه به اولاد قائن یا انسانهای دنیوی بلکه صرفاً به تمامی نسل بشر اشاره دارد. بسیار بعید می‌نماید که عبارت “دختران آدمیان” در آیۀ ۲ که بلافاصله پس از اشاره به تولد دختران برای “آدمیان” در آیۀ ۱ آمده است، از معنایی کاملاً متفاوت بر خوردار باشد. علاوه بر این ایراد عمده می‌توان افزود که در هیچ کجای دیگر کتاب‌مقدس عنوان “پسران خدا” به صراحت برای نسل شیث به کار نرفته است. بعلاوه، این نظریه نمی‌تواند تبیین قابل‌قبولی برای اینکه چرا ازدواج ایماندار و بی‌ایمان به تولد “غولپیکران” انجامید و یا چرا چنین ازدواجی به مجازات بسیار سخت طوفان منجر شد، فراهم آورد.
۲) مطابق نظریۀ دوم، “پسران خدا” به انسانهای برتری همچون پادشاهان و حکمرانان اشاره دارد. این نظر از اواسط قرن دوم میلادی در میان یهودیان یافت شده و به رایج‌ترین تفسیر رابی‌های یهود بدل گشته است. در میان مفسرین مسیحی نیز پیروان انگشت‌شماری داشته. در دفاع از آن گفته شده که داوران یا حاکمان در مزمور ۸۲ “خدایان” و “پسران حضرت اعلی” خوانده شده‌اند. نیز پادشاهان نسل داود در دوم سموئیل ۷ : ۱۴ و مزمور ۲ : ۷ پسر خدا خوانده شده است. مطابق با این تفسیر، گناه این پادشاهان گناه سوء رفتار در وصلت با “هر یک (از دختران آدمیان) که بر می‌گزیدند،” و به عبارت دیگر، در مجبور کردن زنان به پیوستن به حَرَمسرای آنان است. این پادشاهان ادامه دهندگان راه لمک در اختیار کردن همسران متعدد بودند که بر خلاف نظام اولیۀ خدا بود.
ایرادات:
این نظر نیز قادر به توضیح این نیست که چرا اختیار کردن همسران متعدد باید به تولد “غولپیکران” بیانجامد، یا اینکه از میان همۀ گناهان نسل سقوط کرده، گناه چند‌همسری باید به مجازات سخت طوفان منجر شود.
۳) مطابق نظر سوم، “پسران خدا” به فرشتگان سقوط کرده اشاره دارد. این نظر هم قدیمی‌ترین نظریه موجود و هم پر طرفدارترین نظر در میان مفسرین امروزی است. ترجمۀ یونانی هفتاد (سپتواجینت) که مرجع عهدجدید است، “پسران خدا” را به “فرشتگان خدا” برگردانیده است. قدیمی‌ترین تفاسیر دینی یهود نیز همچون کتب اول خنوخ و یوبیلها، و نیز فیلون یهودی، یوسفوس، و طومارهای دریای مرده، “پسران خدا” را در ۶: ۲ اشاره به فرشتگان می‌دانند. بسیاری از قدیمی‌ترین نویسندگان مسیحی نیز همچون ژوستین، آیرینیوس، کلمنت اسکندریه، ترتولیان و اُریجن به همین تفسیر قائلند.
در دفاع از این نظر می‌توان گفت که پسران خدا در جاهای دیگری از عهدعتیق نیز به فرشتگان یا موجودات آسمانی اشاره دارد (مزمور ۲۹: ۱؛ ایوب ۱: ۶). بعلاوه، این نظر بهتر از دو نظر دیگر بیانگر تقابل موجود میان “پسران خدا” و “دختران آدمیان” در آیۀ مورد نظر است. در هر دو نظریۀ پیشین، اینها به دو گروه مختلف از آدمیان اشاره دارند و در نتیجه از تقابلِ میان آنها می‌کاهند. این نظر همچنین بری از دیگر معایب دو نظریه دیگر بوده، بهتر از آنها قادر به تبیین تولد “غولپیکران” و نیز فساد مفرط نتیجه شده از این وصلت نامیمون و مجازات سخت پی‌آمد آن است. و بالاخره آخرین نکته اینکه از مکتوبات حاصله از حفاریهای یوگاریت چنین بر می‌‌آید که “پسران خدا” در فرهنگ و دیانت کنعانی نیز، که زمینۀ فرهنگی مهمی را برای درک پیدایش تشکیل می‌دهد، به اعضای شورای خدایان اشاره دارد. و در همین مکتوبات آمده که این خدایان روابط جنسی نیز برقرار می‌کردند. بنابراین، محتمل است که بنا به اعتقاد کتاب پیدایش نیز، “پسران خدا” قادر به برقراری روابط جنسی بودند.
ولی شاید مهمترین نقطۀ قوت نظریۀ سوم، اشارۀ موجود در عهدجدید به این گناه فرشتگان است. در یهودا ۶ – ۷ چنین می‌خوانیم: “او فرشتگانی را نیز که مقام والای خود را حفظ نکردند، بلکه منزلگاه مناسب خویش را ترک گفتند، به زنجیرهای ابدی کشیده و برای محاکمه در آن روز عظیم، در تاریکی مطلق نگاه داشته است. به همین گونه سدوم و غموره و شهرهای اطراف، که همانند آنان بی‌عفتی کردند و در پی شهوات غیر طبیعی رفتند، با تحمل مجازات آتش ابدی، چون درس عبرت مقرر گشتند”. در این قسمت آمده است که اهالی سدوم و غموره همانند فرشتگان “بی‌عفتی کردند” و “در پی شهوات غیرطبیعی” رفتند. اصل یونانی عبارت دوم چنین است: “آرزومند جسم غریب شدند”. این به احتمال بسیار زیاد اشاره به دیدار دو فرشتۀ خدا از لوط و تقاضای مردان سدوم به هم‌بستری با فرشتگان است (پیدایش ۱۹: ۱-۹). یهودا عمل مردان سدوم را با کار فرشتگان در پیدایش ۶: ۳ مقایسه کرده است. همان‌گونه که در پیدایش ۶ : ۳، فرشتگان خواهان بر قراری رابطۀ جنسی با “دختران آدمیان،” یعنی با موجوداتی با طبیعت متفاوت (“جسم غریب”) شدند، اهالی سدوم نیز خواستند با فرشتگان رابطۀ جنسی برقرار کنند. در اولی، پیشقدمی با فرشتگان بود، در دومی با انسانها، ولی ماهیت هر دو کار یکی است.
ایرادات:
ایراد عمده‌ای که در مورد نظر سوم مطرح شده، مسئلۀ امکان برقراری رابطۀ جنسی میان آدمیان و فرشتگان است. گفته می‌شود که مطابق با تعلیم مسیح، فرشتگان ازدواج نمی‌کنند (متی ۲۲: ۲۹-۳۰؛ مرقس ۱۲: ۲۴-۲۵؛ لوقا ۲۰: ۳۴-۳۶)، و از این استنتاج می‌شود که آنان فاقد جنسیت بوده، قادر به برقراری رابطۀ جنسی نیستند. ولی گفته عیسی صرفاً بیانگر طبیعت راستین فرشتگان و نظام و قانون الهی برای آنها است. مسلم آن است که مطابق با پیدایش ۶: ۳ و تفسیر آن در یهودا، این فرشتگان کاری بر خلاف طبیعت خود و مخالف با نظام آفرینش انجام داده‌اند و یکی از دلایل قباحت بالای این گناه و مجازات سخت پی‌‌آمد آن نیز همین است. از آنچه در پیدایش و یهودا در مورد عمل این فرشتگان گفته شده چنین برمی‌آید که آنها به نحوی که برای ما کاملاً روشن نیست، قادر به برقراری رابطۀ جنسی بودند، هر چند که این کار بر خلاف طبیعت آنها و نظام الهی بود.

در خاتمه باید گفت که تعیین تفسیر درست آیات مورد نظر با قطع و یقین میسر نیست. در مجموع به نظر می‌رسد که تفسیر سوم از نقاط قوت بیشتر و نقاط ضعف کمتری برخوردار است و چنانکه گفته شد تفسیر مورد قبول بیشتر مفسرین امروزی است. اگر این تفسیر را بپذیریم، می‌توان گفت که واقعه ازدواج میان آدمیان و فرشتگان سقوط کرده (پیدایش ۶)، در کنار خوردن از میوه ممنوعه (پیدایش ۳) و ساختن برج بابل (پیدایش ۱۱) نمونه‌ای است از تلاشهای انسان سقوط کرده برای فراتر رفتن از موقع و مقام خود در نظام آفرینش و دستیابی به نوعی الوهیت اما به دور از خدا و در طغیان علیه او. هر چند در واقعه باب ۶، پیشقدمی با فرشتگان است، ولی از مضمون آیات (“هر یک را که برمی‌گزیدند”) چنین برمی‌آید که “دختران آدمیان” و والدین آنها از این عمل فرشتگان استقبال کردند و دربرابر آن سر تسلیم و رضا فرود آوردند.

سخنی با افراد مضطرب

ممکن است هنگامی که این مقاله را مطالعه می کنید، زندگیتان تحت فشارهای مختلفی باشد، هیچ چیز در جایی که باید باشد نیست و احساس می کنید که زندگیتان به مرحله ی بحرانی خود رسیده است. ممکن است در امور مالی و خانوادگی و در ارتباط با همسرو فرزندانتان و یا مسایل دیگر زندگی دچار مشکل شده باشید. ممکن است اتفاقی در محل کارتان باعث شده باشد که تحت فشار زیادی قرار گیرید و یا از مشکلات جسمانی رنج ببرید. ممکن است در افکار طرد شدگی غرق شده باشید و دا‍یما از خودتان بپرسید که من کجای زندگی قرار دارم؟ من متعلق  به این زندگی نیستم و این زندگی مناسب من نیست. نمی دانم به کجا می روم و هدف خود را از دست داده ام. مانند موشی که در قفسی اسیر است بارها و بارها به دور چرخ زندگی‌ام می گردم و در این دور تسلسل محبوس شده ام.
زندگی شما به مرحله بحرانی رسیده است و در این فکر هستید که باید کاری انجام دهید. باید راه و جهتی متفاوت در زندگیتان انتخاب کنید.
صادقانه می گویم که به مرحله سازنده‌ای از زندگیتان رسیده‌اید. زیرا در این مرحله از زندگی است که به زانوهایمان می‌افتیم و در قلب‌هایمان به دنبال خداوند می‌گردیم و او را می‌یابیم. روی سخن من امروز با کسانی است که در مراحل بحرانی زندگی خود قرار گرفته اند و تحت فشار هستند.
اولین نکته حایز اهمیت این است که به دانسته های خود اتکا نکنید.امثال ۵:۳ـ۸ ‌: به تمام دل خود بر خداوند توکل نما و بر عقل خود تکیه مکن . در همه راه‌های خود او را بشناس‌،و او طریق هایت را راست خواهد گردانید. خویشتن را حکیم مپندار، از خداوند بترس و از بدی اجتناب نما. این برای ناف تو شفا، و برای استخوان‌هایت مغز خواهد بود. ما باید با تمام قلبمان به خداوند اعتماد کنیم و تنها به درک و فهم خود تکیه نکنیم، زیرا مسایل زیادی وجود دارد که مابه‌آنها واقف نیستیم. خداوند از همه چیز آگاه است و همه چیز را می‌بیند. خداوند آنچه را که ما در آینده‌مان باآن مواجه می‌شویم، می‌بیند، در حالی که ما همه چیز را در ابهام می‌بینیم و درک واضحی از وقایع نداریم. بنابراین بر حکمت خودتان تکیه نکنید و فکر نکنید که همه چیز را می‌دانید: اگر مسایلی در زندگیتان باعث شده‌است که زندگی بر شما تحمیل شود، اجازه دهید که خداوند زندگی شما را در دست گیرد. اگر من به  قلبم بی‌بند و باری و فساد راه دهم، عیسی مسیح صدای مرا نخواهد شنید. بنابراین، برای این که خداوند به ندای من  پاسخ دهد، ابتدا باید قلبم را تطهیر سازم.
در حقیقت، اگر شما به امثال ۹:۳-۱۰ توجه کنید: از مایملک خود خداوند را تکریم نما و از نوبرهای همه محصول خویش.آنگاه انبارهای تو به وفور نعمت پر خواهد شد، و چرخشت‌های تو از شیره انگور لبریز خواهد گشت. خداوند می‌گوید:‌  از مایملک خود خداوند را تکریم نماو از نوبرهای همه محصول خویش، ممکن است با خود بگویید که من حکمت خداوند را درک نمی‌کنم، من احتیاج به ماشین، تعطیلات ، لباس‌های نو دارم، من باید زندگی‌ام رابسازم…. اما بهتر است در همین‌جا به افکارتان خاتمه دهید و به دانسته‌های خودتان اتکا نکنید. به عیسی مسیح اطمینان کنید. ممکن است اما‌هایی در فکر شما پیدا شود،و تصور کنید که حکمت خداوند را درنمی‌یابید، چرا که نیازهای ضروری دارید اما قادر به رفع این نیازها نیستید.

اما، در این مرحله از زندگی است که ما فرصت می‌یابیم به خداوند اطمینان کنیم و بر دانسته‌ها و فهم خود اتکا نکنیم. به خودتان اتکا نکنید، زیرا دیری نخواهد گذشت که حکمت انسانی شما باعث سرخوردگیتان خواهد شد.

۱۳۹۱ بهمن ۶, جمعه

الهیات ریفورمد چیست؟ - تباهی کامل - بخش دوم

تجربه ای که آگوستین از طبیعت طغیانگر خویش و فیض خدا که او را از اسارت و بند گناه آزاد کرد داشت، برای وی بسیار ملموس و غیرقابل انکار بود. بیاد می آورم در سمیناری که در فوق اشاره کردم، معلم جلسه پس از اشاره به آگوستین و زندگی فاسد وی به بیان این مطلب کفایت کرد: "با هم که تعارف نداریم، آگوستین یک عیاش و لات بود". خدا را شکر که چنین دانشی از فساد و تباهی سرشت گناهکار آگوستین او را متوجه فیض خدا گردانید. نکته ای که متاسفانه در این سمینار براحتی از کنارش گذشته شد. آگوستین در تلاش است که این حقیقت را در نوشته های خود به خوانندگان خود اعلام کند که، "در من هیچ نیکویی نبود و تنها چیزی که طالب نبودم قداست و خداپرستی بود، اما خدا محض فیض عظیم خود چشمان مرا به ملکوت خود و پسر یگانه اش گشود. اگر فیض نجات بخش خدا در ما عمل نکند، ما هرگز توانایی آزادی از اسارت گناه، و بندگی و پیروی خدا را نخواهیم داشت."[1] او در همین کتاب[2] به سال 386 اشاره می کند. زمانی که در باغ خود در زیر درختی انجیری نشسته بود و به طبیعت مخروب خویش، به اسارت و شرارات خودش تفکر می کرد. در آن زمان بود که صدای کودکانی را که در باغ همسایه در حال خواندن و بازی کردن بودند، شنید که می گفتند: "بردار و بخوان". آگوستین شتابان به داخل خانه دویده و کتاب عهد جدید را برداشته، آن را باز می کند و آیاتی را که بصورت تصادفی مشاهد می کند را می خواند: " ... عیسی مسیح خداوند را بپوشید و برای شهوات جسمانی تدارک نبینید" (رومیان 13: 14). این دقیقأ چیزی بود که آگوستین با آن در چالش بود؛ طبیعت نفسانی. به گفته خودش وی در آن ساعت مسیحی می شود.

این وضعیتی بود که آگوستین از خود شرح می دهد که البته برای همه ما صادق است. گناه را دوست داریم و هیچ قوتی بر آن نداریم. درک عمیق و درست وی از گناه، چشمان او را به اهمیت و قدرت فیض خدا باز کرد. ناتوانی خود و توانایی خدا را در تبدیل زندگی و نفس خویش دید. به همین جهت در این راستا در ادامه کتاب خود می گوید:

" تنها امید من رحمت عظیم تو است و تنها رحمت تو. شریعت خود را به من بده و هر آنچه اراده داری به من دستور ده تا انجام دهم. تو از ما خویشتنداری را می طلبی، اما هیچکس خویشتندار نتواند باشد اگر خدا بدو نبخشد."

در واقع آگوستین اینگونه می گفت:

"خدای من به من دستور ده و اراده خود را از من بطلب تا آن را بجا آورم، و فیض ببخش و مرا توانا ساز تا آن را بکمال برسانم."

حال در این میان شخصیت دیگری وارد صحنه می گردد. راهب انگلیسی به نام پلیجیوس[3].
او توجه خاصی و تاکید بسیار زیادی به اخلاقیات مسیحی، زندگی پاک و تذکیه نفس داشت. او در سال 405 به روم می آید تا به عنوان معلم تدریس کند و در آنجا بود که با زندگی بی بند و بار مردم روبرو می شود. او با داشتن چنین زمینه ای و عدم وجود اخلاقیات بالا در برخی کلیساها، کتاب اعترافات آگوستین را نیز مطالعه می کند و هنگامی که جملات فوق را می خواند، تعالیمی چون تعالیم آگوستین را دلیل اصلی وضعیت اسفناک کلیسا می داند. اگر مسیحیان بر این عقیده باشند که که زندگی پارسایانه تنها زمانی امکان پذیر است که خدا بر آنها ببخشد بنابراین کلیسا هیچگاه نه برای قدوسیت اشتیاق خواهد داشت و نه در این راستا تلاش خواهد نمود.
در اینجا بود که پلیجیوس آغاز به مخالفت با آگوستین کرده چنین تعلیم داد که انسان هر آنجه را که برای زندگی پارسایانه نیاز دارد در خود خواهد یافت.
این مباحثه بین آگوستین و پلیجیوس بپاخواست و امروز هم این مطلب در کلیسای غرب مبحث داغ و مجادله تمام نشدنی است.
آگوستین شروع به مقابله با تعالیم پلیجیوس کرده و نامه ها و مطالبی مختلف را به نگارش در آورد. کتابهایی چون "روح و کلام" که در سال 412 به قلم درآورد. و این نوشته ها به مدت هفده سال بطول انجامید.
طبیعت فیض 415
فیض مسیح و آموزه گناه اولیه 418
فیض و اراده آزاد 427
برگزیدگی مقدسین 429
البته توشته های دیگری هم دارد که در آن به سایر دیدگاههای الهیاتی خود اشاره می کند:
کتابچه: در باب ایمان، امید و محبت 421
شهر خدا 430[4]

یکی از مطالبی که وی بدان توجه داشته، تاکید می نمود این بود که آدم پس از سقوط برده گناه شد. آدمی که اینگونه خلق نشده بود. آگوستین وضعیت را اینطور توضیح می داد که آدم پیش از گناه، قدرت داشت که گناه نکند. آدم در باغ عدن آزادی خود را از دست داده و اکنون وضعیت او به گفته آگوستین به اینصورت بود که او قادر نبود که گناه نکند.
"اشتیاق آدم برای انجام اراده خدا با اشتیاق گناه کردن جایگزین شد. با اینکه اراده او از گناه تاثیر پذیرفته است ولی آزادی اراده از او صلب نشده و او آزادانه گناه می کند. با اینکه اراده وی چنان مضروب شده که قادر به گناه کردن نیست اما آزادانه گناه را انتخاب می کند. اراده انسان آزاد است اما آزادی وی محدود بوده، اراده او متمایل به گناه است. "
آگوستین در این رابطه می گوید:
بخاطر استفاده شریرانه آدم از اراده آزادش او هم خود و هم اراده اش را نابود ساخت. زیرا که انسانی که خودش را می کشد، البته باید نخست زنده باشد که توانایی کشتن خویش را داشته باشد، اما پس از کشتن نفسش او دیگر زنده نیست و قادر نخواهد بود که حیات خود را بازیابد. بنابراین هنگامی که آدم با اراده آزاد خویش گناه کرد، آنگاه گناه بر او حاکم شد و آزادی اراده او گم گشت."[5]

آنچیزی که آگوستین در تلاش بود تا بیان کند این است که انسان قابلیت و قدرت گناه نکردن را ندارد. و این نتیجه و دستاورد اعمال محیط خارج بر انسان نیست بلکه طبیعت انسان چنان مسموم گشته که خود آزادانه به گناه متمایل می گردد. طغیان، سرکشی و سپس سقوط آدم بر طبق رساله پولس به رومیان در باب پنجم، بر همه انسانها مرگ روحانی را به ارمغان آورد. طبیعت ما را گناه آلود، اراده ما را مضروب و شکسته ساخته، خواسته های ما تمامأ متمایل به گناه و سرکشی نموده است. اکنون ما آنچه را که طبیعت گناه آلود و تباه ما مایل است را به انجام می رسانیم. این ارتکاب به گناه به این جهت نیست که چون عروسکهای کوکی و رباتهای مکانیکی آزادی خود را از دست داده ایم، خیر! آزادیم اما آزادی خود را وقف نفس گناه آلود خود می سازیم. زیرا غیر از این را طالب نیستیم.
این انسان بجهت وضعیتی که در آن قرار دارد هیچ قدرتی در جهت تغییرات شرایط حاکم ندارد و این توانایی را هم ندارد که برای نجات خود سهمی داشته باشد. بنابراین هر کمکی که انسان نیاز دارد باید خارج از او یعنی از طرف خدا بیاید. و این فیض خدا است که انسان را قابلیت می بخشد تا از این اسارت آزاد شده بتواند به کمک و اعانت خدا برای نجاتش عکس العمل نشان دهد. فرایند نجات از طرف خدا آغاز و تنها بوسیله او به کمال می رسد. کتاب مقدس در این مورد بسیار واضح صحبت می کند. یکی از بخشهایی که کلام خدا مشخصأ در این باره تاکید می کند انجیل یوحنا است، زمانی که عیسی با نیقودیموس در مورد تولد تازه صحبت می کند. واژه کلیدی که در این باب بر آن تاکید می شود واژه توانستن است که در بین آیات 3: 2 تا 3: 9 پنج بار تکرار می گردد. چهار بار این واژه بشکل منفی که اشاره به عدم توانایی است مطرح می شود. پرسش نیقودیموس از مسیح این است که چه باید کرد تا وارد رابطه با خدای زنده گشت؟ و پاسخ عیسی به او این است که انسان هیچ نمی تواند بکند. و این فرایند را مسیح در قالب نمونه تولد انسان بتصویر می کشد.
در تولد، این والدین هستند که توانایی تصمیم گیری و انجام کاری را دارند و نه فرزند. به همین صورت نیز انسان سقوط کرده برای اینکه فرزند خدا گردد از خود هیچ قدرتی ندارد و توانایی تولد به خانواده الهی را نخواهد داشت. نه تنها اینکه تمایل و اشتیاق به گناه در انسان وجود دارد بلکه عدم توانایی در طالب خدا بودن و او را پذیرفتن نیز در او مشهود است. تنها راه ورود به خانواده الهی از طریق خدا و پذیرش وی است.
آن چیزی را که آگوستین در مورد گناه و تباهی انسان و نقش فیض خدا در نجات انسان ارائه می دهد برای کسانی که مرگبار بودن گناه و سنگینی بار آن را در نفس خود احساس می کنند، خبر و مژده بسیار عالی است.
اما در این بین پلیجیوس نظر متفاوتی داشت و هنگامی که اعترافات آگوستین را خواند این آموزه را که انسان بجهت گناه آدم چنان تحت تاثیر قرار گرفته است که قادر به اطاعت خدا و مطابعت از وی نیست، بلکل رد کرد. پلیجیوس به عنوان یک راهب که به تذکیه نفس اهمیت بسیار می داد، صحبتهای آگوستین را به عنوان پروانه ای برای گناه کردن می انگاشت.
او معتقد بود که انسان دارای اراده آزاد است و قابلیت زندگی مقدسانه را داراست. او می گفت که اگر انسان توانایی اجرای قوانین خدا و مطابعت فرائض الهی را ندارد بنابراین این عادلانه نیست که خدا از انسان تقاضای اطاعت از او را بکند. اگر خدا قانونی را به ما بخشیده است بنابراین توانایی اجرای آن نیز را باید به ما داده باشد. در غیر اینصورت تنبیه انسان بجهت شکستن قوانین عادلانه نخواهد بود.
بنابراین نه تنها پلیجیوس با طبیعت انسان با آگوستین مخالف بود بلکه در مورد فیض خدا هم که انسان را قادر می سازد مخالفت می کرد. انسان نیازی به آزادی از اسارت گناه ندارد بلکه فیض تنها اعانتی است به او برای اطاعات خدا.
برای آگوستین فیض، بخشش و هدیه الهی است که ما را از این ناتوانی آزاد کرده و بندهای اسارت را باز نموده و ما را متمایل به خدا می گرداند. با تمام تفاوتهایی که این دو در توضیح و فهم مسئله گناه، نجات و فیض داشتند، مطلبی بود که هر دو بر سر آن با هم توافق داشتند: تنها یک نفر درفرایند نجات اختیار تام و نقش اساسی دارد" آگوستین این یک نفر را خدا[6] و پلیجیوس او را انسان می دانست.[7]
برای پلیجیوس ده فرمان قوانینی بود که به ما بخشیده شده است تا آن را اطاعت کنیم و مسیح نیز نمونه ای است که به ما می آموزد که چگونه می توان بر طfق این فرائض زیست. مسیحیان نیز باید این قوانین را بر طبق الگویی که مسیح در پیش روی ما نهاده است زندگی کنند. اهمیت شخصیت مسیح به دیدگان پلیجیوس اساسأ بر تعالیم و نمونه ای است که عیسی برای ما باقی گذاشت است. (و نه کار فدیه بخش او) [8]

مثالی که آگوستین برای تشریح تضعیف شدن اراده انسان بکار می برد، نمونه ترازو است. با اینکه در یکی از کفه های ترازو وزنه ای قرار گرفته است و آن را از حالت تعادل خارج گردانده، اما باز هم ترازو کار می کند. با اینکه این دو کفه مساوی نیستند، یکی از کفه های آن سنگینتر از کفه دیگر خواهد بود و ترازو به یک طرف تمایل بیشتری نسبت به کفه دیگر خواهد داشت. طبیعت سقوط کرده ما نیز به اینگونه می باشد. طبیعتی که دائمأ به شرارت و گناه تمایل دارد.
الستر مکگراث به نفوذ و تاثیر پلیجینیزم در فرهنگ غرب اشاره می کند و می گوید که با وجود اینکه نام پلیجیوس برای بسیاری غریب است اما باور وی بصورت گسترده ی مورد پذیرش قرار گرفته است. همه ما قادریم تا خود را عوض کنیم و توانایی این را داریم که به آن شخصی که می خواهیم تبدیل گردیم.[9]
پلیجیوس دو کتاب در مورد گناه و اراده آزاد بنگارش در آورد، تحت عنوان "در باب طبیعت" و "اراده آزاد". دیدگاههای او در این کتب نه تنها توسط آگوستین بلکه توسط دوست آگوستین، جروم نیز بشدت مورد انتقاد و حمله قرار گرفت.

آگوستین و پیروانش سه اتهام را بر پلیجیوس وارد می آوردند:
1-     رد گناه اولیه
2-     رد نیاز به فیض خدا برای نجات
3-     اعتراض بر اینکه انسان با اراده آزاد می تواند کامل شده، عاری از گناه باشد، حتی بدون اینکه به فیض نیازی داشته باشد.


پلیجیوس در سال 415 توسط شورایی که از گردهمایی اسقفانی در دیسوپلیس در فلسطین تشکیل شده بود در ابتدا تایید شد اما در سال و 417 418 توسط اسقف روم که جایگاه بسیار والا و با نفوذی در مسیحیت آن زمان داشت، محکوم می گردد و پس از آن در سال 431 در شورای افسس بعنوان بدعت اعلام می شود.

هرچند دیدگاه پلیجیوس توسط کلیسا محکوم گشت، اما تعالیم نادرست وی همانند بدعتها و دیگر تعالیم کژ دینی سریعأ از صحنه خارج نشد و به بقای خود به اشکال گوناگون ادامه داد. یک نسل پس از مرگ آگوستین و پلیچیوس، این دیدگاه باور دیگری را به صحنه می آورد که بنام نیمه پلیچیین ها[10] معروف هستند. راهبانی چون جان کاستین و وینسنت لرینز در جدیت گناه با آگوستین هم عقیده بودند اما براینکه گناه انسان را اسیر ساخته اراده او را مختل می کند، معترض بودند. هر چند نیمه پلیجین ها چون پلیجیوس به این معتقد نبودند که نجات می تواند بتنهایی توسط انسان صورت گیرد چون اراده او گرفتار نیست و احتیاج به کمک خدا ندارد، اما ایشان بر این باور بودند که اراده انسان بخاطر گناه تضعیف گشته است. سقوط کرده ایم اما قدرت خود را از دست نداده ایم. سقوط ما به حدی بوده که نیاز به کمک داریم، اما چنان نیافتاده ایم که در نجات خود سهمی نداشته باشیم.
کاسین در اینباره می گوید:

"هنگامی که خدا در ما نیکویی می بیند، به ما بصیرت داده و ما را به نجات ترغیب می کند، و آنچیزی را که خود در ما نهاده را قوت بخشیده، و آنچیزی را که به تلاش خود انجام داده ایم را تقویت می بخشد. "

در اعتقاد نیمه پلیجینها این انسان است که برای نجات خود اقدام می کند و فیض خدا واکنش خدا به عمل انسان است. "خدا به آنهایی کمک می کند که به خود کمک می کنند."

سرتاسر قرن پنجم و ششم مباحثه بین نیمه پلیجینها و پیروان آگوستین ادامه پیدا می کند تا اینکه در سال 529 اسقفان در شورای اورنج گرد هم آمدند تا به نتیجه ای در این رابطه برسند و حاصل این شورا رد نیمه پلیجین ها بود. هر چند این شورا به تایید کامل صحبتهای آگوستین نرسید اما صحبتهای پلیجیوس مردود اعلام شد. به عنوان نمونه آموزه برگزیدگی بلاشرط را نه تایید و نه رد نمودند و شورا در این باره سکوت کرد.
مسئله ای که بخشی از صحبتها و تصمیم این شورا را همسوی نیمه پلجیینها می سازد نقش دو طرف در نجات است. اما تفاوت این دو در این بود که نیمه پلیجینها انسان را در این فرایند پیش قدم می دانند و شورا فیض خدا را محرک نخستین می داند. اما نکته ای که بدون پاسخ ماند، در حالی که نیاز به پاسخ داشت، آموزه برگزیدگی بود. اگر قدم نخستین از طرف خدا برداشته می شود و نه انسان چگونه است که آموزه برگزیدگی مطرح نمی گردد؟ تنها نتیجه ای که از این سکوت می شود گرفت این است که این فیض به همه بخشیده شده است و اکنون عکس العمل انسان است که تعیین کننده می باشد.

نه تنها دیدگاهی که الهیات ریفورمد و کالونیزم به آموزه گناه اولیه دارد ما را بصورت خودکار به آموزه فیض خدا در فدیه بشر رهنمود می سازد بکله کتاب مقدس هم با آیاتی و متون بسیاری از این آموزه پشتیبانی می کند. واژه ای وجود دارد که این حقایق را برای ما توضیح می دهد. منورجیزم[11]: این واژه اشاره می کند که خدا خود به تنهایی انسان را به نجات رهنمود ساخته و او را از نو مولود می سازد. این نوزآیی و فرایند رستگاری تنها و تنها توسط خدا انجام می شود و انسان قابلیت و قدرت این را ندارد که در نجات خود سهمی داشته باشد. اما واژه دیگری نیز وجود دارد که برای گروه مقابل در این مبحث بکار گرفته می شود. سینرجیزم.[12] همانطور که می توانید گمان برید، این واژه بیانگر این آموزه است که انسان برای نجات خود سهمی دارد. خدا و انسان با همکاری هم در نجات انسان عمل می کنند. این عوامل عبارتند از فیض خدا و اطاعات و ایمان انسان.
بنابراین در این بررسی کوتاه به چهار دیدگاه گوناگون برخورد کردیم. دیدگاه آگوستینین، پلیجیوس، نیمه پلیجیوس و آرمنین ها.
آرمنین ها و نیمه پلیجینها در یک مطلب با یکدیگر هم عقیده و متفق القول هستند: نجات توسط دو عامل الهی و انسانی به دسترس گناهکار می رسد. انسان برای رستگاری باید با خدا همکاری کند. اما نکته ای که این دو را از هم جدا می کند این است که کدام بر دیگری ارجهیت داشته، باید مقدم باشد. نیمه پلیجیونها اطاعت و درخواست انسان برای نجات را مقدم دانسته و آرمنین ها معترفند که این فیض به انسان بخشیده شده است و انسان نسبت به آن واکنش نشان داده یا آن را رد و یا قبول می کند.
دیدگاهها و مجادلات الهیاتی که در فوق به آنها پرداخته شده، اساس و بنیاد سایر آموزه ها را بنا نهاده و مسیر تفکر و اعقتاداتی بسیاری را تعیین می کند. شاید برخی از استعمال این برچسبهای الهیاتی و اعتقاداتی اجتناب نمایند، اما ناچارأ بینشهای خداشناسی ما بنوعی در یکی از این طبقه بندی ها قرار می گیرد.

پس از بررسی دیدگاههای نادرستی که در طی تاریخ مسیحیت وجود داشته و متاسفانه امروز هم به نوعی در برخی کلیساها دیده می شود، اجازه دهید به توضیح و تشریح بیشتر این آموزه بپردازیم و حتی به برخی اعتراضاتی که گروه مخالف مطرح می کنند نیز نگاهی کرده به آنها نیز پاسخی بدهیم.
ادوین کشیش آبنوس - فوریه2011
این مقاله ادامه خواهد داشت
[1] جملات فوق اظهارات نویسند از زبان آگوستین می باشد
[2] اعترافات آگوستین
[3] Pelagius
[4] The Story of Christianity by Roger E. Olson p270-271
[5] Augustine Enchiridion 30-32
[6] Monergism
[7] Synergism
[8] Herecies by Alister Macgrath P163
[9] Herecies by Alister Macgrath P170
[10] Semi-Plagians
[11] Monergism

[12] Synergism

یوحنا 7 آیه 38

الهیات ریفورمد چیست؟ - تباهی کامل - بخش اول

الهیات آرمنین[1] نامی است که اشاره به مجموعه باورهایی از یک مکتب خداشناسی مشخص می کند. با اینکه نام این الهیات از پس الهیات دان آلمانیی بنام جیکوپ آرمنیوس[2] که در قرن شانزدهم زندگی می کرده است نام گرفته است، همانطور که الهیات کالونیزم[3] از پس نام جان کالوین[4] الهیات دان فرانسوی معروف گردیده، اما بدان معنی نیست که محتوای این دو دیدگاه الهیاتی مجموعه صحبتها و تمام باورهای این دو شخص است. الهیات کالونیزم و آرمنین اسامی و القابی هستند که به مجموعه اعتقادات و الهیات مشخصی اشاره می کنند و تنها از پس اسامی این اشخاص نام گرفته اند. زیرا که این دو در نقطه ای از تاریخ، این دیدگاه ها را بصورت نظامند ارائه داده و مباحث الهیاتی را بصورت گسترده ای مطرح کردند.
و اما در این مباحثات پنج نکته بسیار مهم و مشهور همیشه مرکز گفتگو های این دو دیدگاه الهیاتی بوده است و همه ما دانسته و یا ندانسته با تایید و یا رد این نکات، جز یکی از این دو دسته قرار می گیریم. جی. آی. پکر الهیات دان بنام انگلیسی می گوید:
این دو واژه بضد و مقابل هم بکار می روند و مسیحیان را وا می دارد که یکی از دو دیدگاه را بپذیرند و دیگری را رد کند.[5]
رابرت پیطرسون و مایکل ویلیامز در کتاب خود "چرا آرمنین نیستم" می گویند که:

 "آرمنین یعنی اینکه من یک کالونیست نیستم و معنی کالونیست یعنی اینکه من آرمنین نیستم."[6]

بنابراین اظهار این مطلب که من معترف به هر دو دیدگاه هستم، بنظر چندان معقول نمی رسد. برخی نیز یک روز هفته را این طرف مرز و روز دیگر را در طرف دیگر آن قرار می گیرند و بدینگونه دور خود چرخیده و یک دیدگاه الهیاتی را بنابر روحیه خود در آن روز انتخاب کرده و از آن موعظه هفته را برای جماعت کلیسایی استخراج می کنند. امیدوارم هستم که ما اینگونه نباشیم! چون چنین سرگردانیی بسیار ملال آور و گیج کننده است. اگر به انسجام باورهای خود ارزش نمی نهیم، مردم چه گناهی کرده اند که باید هر هفته یک تعلیم تازه ای از ما بشوند که تعلیم هفته پیش را نسخ می کند.
فهمیدن اینکه چه دیدگاه مشخصی داریم به ما کمک می کند تا در مورد باورهای خود انتظام فکری داشته باشیم. و عدم وجود انسجام فکری باعث می شود که در پرستش خود هم، دچار ناهماهنگی گردیم. اگر بیاد داشته باشید مسیح گفت:
"ﺧﺪاوﻧﺪ ﺧﺪای ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺗﻤﺎم دل و ﺗﻤﺎم ﻧﻔﺲ و ﺗﻤﺎم ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽ و ﺗﻤﺎم ﻓﮑﺮ ﺧﻮد ﻣﺤﺒﺖ ﻧﻤﺎ و ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺧﻮد را ﻣﺜﻞ ﻧﻔﺲ ﺧﻮد" (لوقا10: 27)
و این محبت باید تمام ابعاد وجودی ما را در بر بگیرد و نداشتن نظام فکری و انسجام در اعتقادات خود به معنی پریشانی و سرگردانی روحانی است. شاید این صحبت برای ایماندارانی که تازه به مسیح ایمان آورده اند چندان با اهمیت و حیاتی بنظر نرسد و گمان برند که پرستشی که غرق در احساسات باشد و هیجاناتی که سرتاسر زندگی روحانی ما را در بگیرد، تنها چیزی است که یک ایماندار نیاز دارد. اما طولی نخواهد کشید که پس از گذشت مدت زمانی نیاز خواهیم داشت که در بلوغ روحانی با تعادلی که بین احساسات و فکر برقرار کرده ایم به حقایق الهی تفکر کنیم و در اینجاست که عدم وجود انسجام اعتقاداتی باعث سردرگمی و تناقض باوری می گردد که مطمئنا محصول آن تندرسی و بنای روحانی نمی باشد.
بنابراین با این دانش که نیاز ما به دانستن این مسائل اساسی و بنیادی است و دیر یا زود چه در این سری دروس چه در مطالعات شخصی خود با این مطلب روبرو خواهیم شد، به مطالعه این مبحث بپردازیم.
مطلب دیگری که اشاره به آن را الزامی می دانم این است که کوشا باشیم که پیش از موعود مقرر اقدام به تصمیم گیری و نتیجه گیری نکنیم. تمام پیش فرضهای خود را کناری نهاده با فکر تازه ای، که بر روی آن چیزی از پیش نقش نبسته است، اجازه دهیم که روح القدس با استفاده از کتاب مقدس و عقل ما که در هماهنگی یکدیگر عمل می کند این مطالب را برای ما مکاشفه کند تا بتوانیم آنها را درک کنیم. مقصود ما در اینجا تحمیل یک دیدگاه الهیاتی مشخص بر خواننده نیست. هدف کنکاش و بررسی کلام در مورد مسائل بنیادی مسیحیت است، مسائلی که خیلی از ما گمان می بریم که بسیار عالی و نیکو در مورد آن می دانیم و نیازی به بازنگری و توضیح مجدد نیست. اما پس از مدتی متوجه خواهیم شد که دانش ما سطحی و تصور ما خوشبیانانه بوده است.
تولیپ:

نکات مهمی که در این سری مقالات به بررسی آنها خواهیم پرداخت معروفند به پنج نکته کالونیزم و یا تولیپ.[7]
تولیپ از ترکیب حروف مخفف پنج عبارت انگلیسی[8] شکل گرفته است که به ترتیب عبارتند از:
تباهی کامل
برگزیدگی بلاشرط یا غیرمشروط
کفاره محدود
فیض مقاومت ناپذیر
آموزه امنیت ابدی
قبل از اینکه توضیحی در مورد پیش زمینه تاریخی آن بدهم لازم می دانم موضع الهیاتی خود را نیز صراحتأ اعلام کنم. هیچ کس از تعالیم زیرکانه لذت نمی برد و معلم صادق کسی است که بی باکانه به باورهای الهیاتی خود اعتراف کند. سال گذشته به سمینار یک روزه ای که در مورد این دو دیدگاه برگزار شده بود دعوت شدم، البته چون با طبیعت اینگونه سمینارها از پیش آشنایی داشتم می دانستم که معلم معمولأ بدون جانب داری از یک دیدگاه، مسائل را مطرح نخواهد کرد، اما به هر حال این وعده داده شد که با حضور سایر معلمین در جلسه سعی بر این خواهد شد که این بررسی عادلانه انجام شود. اما همانطور که پیش بینی کرده بودم به گفته معلم که در آخر جلسه خود نیز بدان اعتراف کرد، "لاستیک سایی" بسوی یکی از این دیدگاه ها داشت و همین "لاستیک سایی" باعث شد که این بررسی صادقانه اجرا نشود و خیلی از مسائل نابرابر ارائه گردند. قصد من این نیست که خود نیز این اشتباه را در اینجا تکرار کنم. به همین جهت همانطور که اکثر شما می دانید و بارها گفته ام، موضع الهیاتی ام را به روشنی بیان کرده و اعلام کرده ام که معترف و متعهد به الهیات اصلاح شده (ریفورومد) می باشم. همانطور که از اسم این سری دروس بر می آید، سعی بر تعلیم این دیدگاه دارم اما قول می دهم که در این راستا صدای طرف دیگر را تا آنجا که مقدور باشد را نیز بگوش خوانندگان رسانده در ارائه نظرات با امانت رفتار کرده مغالطه (برخوردی که متاسفانه در دفاعایات دوستان عزیز آرمنین بسیار مشهود است) ننمایم. اما این به آن معنی نیست که سعی بر متقاعد کردن شما نخواهم داشت. البته دعا و مقصود بنده از ارائه این مقالات آشنا ساختن شما با این خداشناسی تاریخی و در نهایت تعهد شما به این حقایق کتاب مقدس خواهد بود، اما این تلاش به قیمت قربانی کردن حقیقت تمام نخواهد شد، چون در نهایت همه ما بدنبال حقیقت هستیم، حقیقتی که اگر آن را بشناسیم ما را آزاد خواهد ساخت.
داستان از آنجایی شروع می شود که الهیات دان آلمانیی به نام جیکوپ آرمنیوس برخی از تعالیم نجات شناختی الهیات کالونیزم را که در آکادمی ژنو تحت رهبری تئودور بیزا تعلیم داده می شد را رد می کند. آن گروهی که با آرمنیوس هم عقیده بودند به رومن استرانتس[9] معروف شدند (یعنی معترضین). این مجادله در دهه دوم قرن هفدهم چنان بالا می گیرد که منجر به شورایی بنام شورای دورت[10] در سال 1618 می شود. در این شورا گروه معترضین یعنی پیروان آرمنیوس محکوم و به عنوان بدعت معرفی می گردند و شبانانی که چنین دیدگاهی را داشتند، خلع لباس و خدمت می شوند. (به این داستان باز خواهیم گشت)
هر چند شاید گروهی به همین تصمیم شورا کفایت کنند و به پژوهشها و بررسیهای خود ادامه ندهند اما هدف ما این خواهد بود که خود این مطالب را دست اول بررسی کنیم.
مقصود ما محکوم کردن گروه دیگر نیست، هر چند در طی تاریخ هر دو همدیگر را به شدت رد کرده و هر کدام از دو طرف که دانش کمتری از این مباحثات داشته، زشت تر از دیگری با این مسائل برخورد کرده است اما مقصود ما از این کنکاش، یافتن حقیقت خواهد بود.
هرچند در این بررسی یکی از طرفین حقیقت را بیان کرده و دیگری در اشتباه است اما این به هیچ وجه به این معنی نیست که طرفی که در اشتباه است مسیحی نبوده و خدا را دوست نداشته و نجات ندارد. هر دو مسیحی و جز یک خانواده الهی هستیم و قصد ما در اینجا فهم بهتر ماهیت انجیل است.
نخستین بخشی که در این قسمت به آن خواهیم پرداخت، اولین نکته از پنج نکته کالونیزم بنام "تباهی کامل" خواهد بود. تباهی کامل به آموزه گناه اولیه ارتباط مستقیمی دارد.
آموزه ای که بظاهر ساده می نماید اما بسیار اساسی است. با اینکه ساده و بنیادی است اما تعجب خواهد کرد که بدانید بسیاری از مسیحیان دانش و درک صحیحی از این اموزه را ندارند، بسیاری هم آن را چندان مهم و با اهمیت نمی شمارند.
سورن کریکرگارد[11] الهیاتدان و فیلسوف دانمارکی قرن 19 معتقد است که این آموزه جز اصول ایمان است و نه یک مسئله حاشیه ای. آموزه ای که بسیاری از دیدگاههای الهیاتی ما را جهت خواهد داد. بیاد می آورم در یکی از برنامه های تلویزیونی شبانی دعوت شده بود تا پاسخگوی پرسشهای بینندگان در مورد کتاب مقدس باشد. یکی از پرسشهایی که از شبان حاضر در برنامه پرسیده شد در مورد آموزه گناه اولیه بود و اینکه چرا ما بجهت گناه آدم محکوم بحساب می آییم. پاسخی که این شبان به بینندگان ارائه داد نشان دهنده این است که چقدر کلیسا به آموزه ای به این مهمی کمترین توجه را می کند. پاسخ از این قرار بود: "چرا به جنبه منفی داستان تمرکز می کنیم؟ بیایید به طرف مثبت آن یعنی نجاتی که مسیح برای ما تهیه کرده است بیاندیشیم. "
درک صحیح این آموزه، فهم و قدردانی ما را از نجاتی که مسیح برای ما تهیه کرده است عمیقتر می گرداند. آموزه گناه اولیه نخستین قدم و خانه آغازینی است که چون کلیدی دروازه های بصیرت و آگاهی از سایر آموزه های مسیحی را برای ما می گشاید. دانشجویان در انتخاب برخی دروس ملزم بر مطالعه دروسی هستند که به عنوان پیش نیاز بر بعضی واحده ها مقرر شده اند. این پیش نیاز مقدمه ای برای مطالعه پیشرفته می باشند که دانشجو را در جهتی صحیح و مشخص هدایت خواهد. آموزه گناه اولیه می تواند در چنین نقشی دانش ما را در کلام خدا جهت بخشد.
اجازه بدهید به توضیح و فهم این آموزه بپردازیم. عبارت تباهی کامل در نگاه نخست گویای تمام حقایق نیست. شاید بنظر برسد که مفهوم این عبارت این است که وجود انسان تماما تباه و فاسد شده است که به هیچ وجه قادر به انجام کار مثبت نیست. فاسدترین و بدترین انسانها هم نکات مثبتی در مورد رفتار آنها وجود دارد که نفرت برانگیز نیست. تباهی کامل اشاره به این دارد که تمام ابعاد وجودی انسان، بدن، روح، روان و فکر و اراده انسان فاسد گشته است. گناه به تمام تار و پود انسان رخنه کرده و آن را تحت تاثیر خود قرار داده است.
پولس رسول در کتاب رومیان 3: 10- 18 در اینباره می گوید:
"چنانکه مکتوب است که کسی عادل نیست، یکی هم نی. کسی فهیم نیست، کسی طالب خدا نیست. همه گمراه و جمیعأ باطل گردیده اند. نیکوکاری نیست یکی هم نی. گلوی ایشان گور گشاده است و به زبانهای خود فریب می دهند. زهر مار در لب ایشان است، و دهان ایشان پر از لعنت و تلخی است. پایهای ایشان برای خون ریختن شتابان است. هلاکت و پریشانی در طریقهای ایشان است، و طریق سلامتی را ندانسته اند. خداترسی در چشمانشان نیست. "
اما پیش از اینکه به توضیح این آیه بپردازیم و آن را بهتر بفهمیم اجازه بدهید در مورد گناه اولیه که البته مربوط به همین آیه نیز می شود کمی تعمق کنیم تا گفتگوی ما روشنتر گردد. گناه اولیه در الهیات مسیحی برخلاف نامش، اشاره به اولین گناه مرتکب شده در تاریخ هستی نمی کند بلکه در مورد نتیجه این گناه در انسان صحبت می کند. آموزه گناه اولیه سعی بر توضیح اثرات این سرکشی مهلک دارد. کلیسای راستین مسیح به آموزه گناه اولیه معتقد است و آن را نیز تعلیم می دهد. به همین جهت اکثر عزیزانی که برای نخستین بار در این مورد می شنوند بی درنگ بر صحت و وجود این آموزه اشاره کرده آن را می پذیرند. اما متاسفانه زمانی که در مباحثات خود جلوتر رفته و مطلب را کمی عمیقتر بررسی می کنیم متوجه می شویم که تعریف ایشان از این آموزه نه کتاب مقدسی است و نه همسو با تعالیم کلیسای تاریخی خداوند می باشد و همینطور باور ایشان در انسجام و هماهنگی با سایر آموزه های دیگر نیست. همه کلیساها به نوعی از تباهی معتقند اما اینکه شدت و حدت این تباهی به چه اندازه است مطلبی است که باید بدقت مورد بررسی قرار گیرد.
قبل از اینکه به بخش بحث انگیز آن و زمینه تاریخی این مباحثات که به زمان آگوستین در قرن پنجم بر می گردد بپردازیم. اجازه بدهید توضیح کلی در مورد این آموزه بدهم و بعد بیشتر به عمق مطلب خواهیم پرداخت.
کتاب مقدس به ما در مورد گناه آدم خبر می دهد. او با سرپیچی از دستور واضح خدا و شریعت مقدس وی گناهکار شده و گناه وی عواقب وخیمی را برای خود و برای همه انسانها در برداشت.
وقتی آدم گناه کرد ما نیز با او گناهکار محسوب شدیم. او نماینده همه انسانها بود و با گناه وی ما هم که در صلب او بودیم با وی محکوم شدیم.
"لهذا همچنان که بوساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید و به گناه موت، و به اینگونه موت بر همه مردم طاری گشت، از آنجا که همه گناه کردند."   (رومیان 5: 12)

و در ادامه در رومیان 6: 23 می خوانیم: "... مزد گناه موت است..."
این مرگ در ابعاد مختلف ما را تحت تاثیر قرار داد:
کلام خدا می فرماید که ما بصورت و موافق شبیه وی خلق شدیم. این شباهت که باعث می شد که خدا را از انعکاس بدهیم مخدوش شد و آینه وجود ما که هستی و ذات خدا را انعکاس می داد شکست.
از لحاظ روحانی مردیم
رابطه مثبت خود با خدا را از دست دادیم و وارد یک رابطه منفی و عداوت گونه با خدا شدیم
قابلیت بازسازی این رابطه از دست رفته را از کف دادیم
قدرت و توانایی عادل بودن را از دست دادیم
از لحاظ جسمانی میرا شدیم
کلام خدا در مزمور 51: 5 می گوید: "اینک در معصیت سرشته شدم و مادرم در گناه به من آبستن گردید"
و در رومیان 3: 10- 12 می فرماید:

 "چنانکه مکتوب است که کسی عادل نیست، یکی هم نی. کسی فهیم نیست، کسی طالب خدا نیست. همه گمراه و جمیعأ باطل گردیده اند. نیکوکاری نیست یکی هم نی."
و این واقعیتی بود که با آن زمانی، پیش از اینکه نجات بیابیم و از نو مولود گردیم روبرو بودیم.
"و شما را که سابقأ از نیت دل در اعمال بد خویش اجنبی و دشمن بودید، بالفعل مصالحه داده شده است." (کولسیان 1: 21)
"زیرا اگر در حالتی که دشمن بودیم، بوساطت مرگ پسرش با خدا صلح داده شدیم، پس چقدر بیشتر بعد از صلح یافتن بوساطت حیات او نجات خواهیم یافت" (رومیان 5: 10)
بنابراین کتاب مقدس از طبیعتی صحبت می کند که به ما از جد ما آدم به ارث رسیده است. و به جهت این وضعیت است که ما گناه می کنیم. گفته معروفی است که می گوید: گناهکار نیستیم چون گناه می کنیم بلکه گناه می کنیم چون گناهکار هستیم.
ما گناهکار بدنیا آمده ایم. به عنوان مثال به بچه های کوچک بنگرید. آیا نیازی هست که به آنها دروغ گفتن را بیاموزیم؟ خیر! ما به آنها دروغ نگفتن و پرهیز از ناراستی را تعلیم می دهیم چونکه کودکان نیز ذاتأ گناهکار هستند و استادان ماهری در شکستن قوانین خدا. گناه تمامی وجود ما را گرفته است و روح، جسم و روان و اراده و فکر ما را به کنترل و افسار خود در آورده است. تمام وجود انسان تحت تاثیر این تباهی است.
" و شما را که در خطایا و گناهان مرده بودید، زنده گردانید" (افسسیان 2: 1)

" شما را که در خطایا و نامختونی جسم خود مرده بودید، با او زنده گردانید چونکه همه خطایای شما را آمرزید" (کولسیان 2: 13)
این مرگ روحانی، ما را در برابر خدا بیگانگانی ساخته است که قابلیت شناخت او، ارتباط با او و خشنودی او را نداریم.
"کسی فهمیم نیست، کسی طالب خدا نیست" (رومیان 3: 11)

" اما انسان نفسانی امور روح خدا را نمی پذیرد زیرا که نزد او جهالت است و آنها را نمی تواند فهمید زیرا حکم آنها از روح می شود" (اول قرنتیان 2: 14)
همینطور کلام خدا در رومیان 3: 12 می گوید: "همه گمراه و جمیعأ باطل گریده اند"
بنظر می آید تجربه ما در ارتباط با افراد کمی متفاوت و شاید در تضاد با صحبتهای فوق باشد. افراد مذهبی و خیر خواه زیادی هستند که کارهای نیکو می کنند در حالی که به هیچ وجه تولد تازه ندارند. چگونه می توان این آیه را در سایه این مشاهدات فهمید و توضیح داد.نخستین مکانی که برای پاسخ این پرسش باید کنکاش کرد کلام زنده خدا است. اگر بیاد داشته باشید مسیح خود گفت که تنها خدا نیکو است. به همین جهت تمام کارهای ما بر اساس انگیزه ما داوری می شود. و کلام خدا می گوید اراده و فکر جان و تمام وجود ما در گناه فاسد شده است. بنابراین این کارهای نیک و بظاهر صادقانه به دلایل دیگری جز محبت خالص به خدا انجام می شوند. برای اینکه در حضور دیگران عادل بنماییم. یا اینکه از خدا می ترسیم و در تلاش هستیم با کارهای خوب، خشم خدا را دور نگاه داریم، یا امیدواریم تا کارهای نیک ما آخرت را برای ما به ارمغان بیاورد. بنابراین کارهای ما برخواسته از نفس تباه شده ما می باشد و چون انگیزه پاک در آن غایب است در نتیجه کلام خدا را تصدیق می کنیم که "نیکوکاری نیست، یکی هم نی". حقیقت امر این است که تجربه واقعی ما در زندگی در برخورد با همنوعان ما، از آن برداشتی که نخست داشتیم که اظهار می داشت که آدمهای نیکی هم در دنیا وجود دارند، کاملا متفاوت است. حتمی دوستان و آشنایانی داشتیم که هنگامی که در شرایط استثنائی قرار گرفتند، در اوج قدرت و ثروت، شخصیت های آنها کاملأ دگرگون شده و تصویری از آنها را مشاهده کرده ایم که از وجود آن بی خبر بودیم. انگار آنها تبدیل به شخصی گردیدند که هیچ شباهتی به آنچه از آنها می شناختید ندارند. اما نکته ای که فراموش می کنیم این است که همه ما دارای این شخصیت هستیم، که با لایه هایی از دروغ و تزویر مستور باقی مانده است. این وضعیت انسان گناهکار است که از بدو تولد اینچنین تباه شده می باشد.
اعتقادنامه وست منیستر در این باره در فصل ششم اینگونه می گوید:


«سقوط انسان و گناه و مجازات آن»

1- والدين نخستين ما بر اثر حيله و وسوسة شيطان فريب خوردند و با خوردن ميوة ممنوعه گناه ورزيدند. خدا مطابق مصلحت حکيمانه و مقدّس خود رضا بدين داد که آنها را واگذارد که مرتکب اين گناه شوند زيرا قصد داشت که از آن براي جلال خود استفاده نمايد.
۲- براثر اين گناه، والدين نخستين ما از نيکوئي اصلي خود و از مصاحبت با خدا محروم شدند و بدين طريق در گناه مردند و تمام نيروها و قسمتهاي روح و بدنشان کاملاٌ ناپاک شد.
3- چون آنها منشاء و ريشة همة مردم بودند، جرم اين گناه به حساب فرزندانشان هم محسوب شد و اين مردن و گناه و ذات فاسد به تمام فرزندان آنها که بوسيلة تولّد طبيعي از آنها بوجود آمدند سرايت کرد.
4- تمام گناهاني که مرتکب مي‌شويم از اين گناه اصلي سرچشمه گرفته است و به علّت همين فساد اصلي مي‌باشد که ما نسبت به تمام نيکوئي‌ها اصولاً بي‌علاقه و ناتوان و مخالف شده و بطرف همة بديها مايل گشته‌ايم.
5- اين فساد ذات انسان در کساني که تولّد تازه مي‌يابند در طول اين عمر باقي مي‌ماند و با وجودي که توسّط مسيح بخشيده و نابود مي‌شود ولي هم خود اين فساد ذات و هم تمام اميال مربوط به آن در واقع گناه است.
6- هر گناه، خواه اصلي و خواه عملي، چون تجاوز از شريعت عادلة خدا و مخالف آن شريعت مي‌باشد، گناهکار را ذاتاٌ مجرم مي‌سازد و به همين دليل دچار غضب خدا و لعنت شريعت مي‌گرداند و بدين طريق او را تابع مرگ و تمام بدبختي هاي روحاني و جسماني و ابدي مربوط به آن مي‌سازد

اجازه بدهید به قرن پنجم برگردیم و شروع این مجادلات را در زندگی آگوستین نگاه کنیم و بار دیگر باز خواهیم گشت و همین مطلب را ادامه داده و به برخی از اعتراضات منتقدین پاسخ خواهیم داد.

 ادوین کشیش آبنوس
ژانویه2011
ادامه این مطلب در مقاله بعدی درج خواهد شد

[1] Arminian
[2] Jacob Arminius
[3] Calvinism
[4] John Calvin
[5] J.I.Packer, “Arminianisms,” Through Christ’s Word: A Festschrift for P.E.Huges, ed. W.Robert Godfrey and Jesse L.Boysd III. N.J.:P&R, 195), P121
[6] Why I am not an Arminian, Robert A.Peterson, Michael D. Williams, IVP Books, 2004, p1
[7] این واژه از اولین حروف انگلیسی عبارات زیر گرفته شده است:
TULIP
[8] Total Depravity, Unconditional Election, Limited Atonement, Irresistible Grace, Perseverance of Saints
[9] remonstrance
[10] Synod of Dort
[11] Soren Kierkegaard

الهیات ریفورمد چیست؟ الهیات ریفورمد نظامند، کاتولیک و انجیلی است

شاید یکی از دلایلی که چنین حساسیت شدیدی در برابر الهیات نظامند وجود دارد، سوء استفاده افرادی بوده است که سعی بر این داشته اند که ساختار فلسفی و الهیاتی مشخصی را، ساختاری که لزومآ برگرفته از کلام نمی باشد، به صفحات کتاب مقدس اهمال کرده آن را وارد متون کلامی بکنند که با چنین الگویی هم سو نمی باشد. به نوعی تاویل کتاب مقدس را نادیده گرفته، ناشیانه کلام خدا را با چهارچوب و ساختار فکر خودشان شکل می دهند.
باید توجه داشته باشیم که الهیات نظامند، و آموزه های سامان یافته در تاریخ کلیسا امری غریب و ناآشنا نبوده است. هر چند ساختاری که امروز در مطالعات خداشناسی خود رعایت می کنیم به مراتب پیشرفته تر و منظمتر از آنچه در گذشته پدران کلیسا بکار می بردند می باشد، اما آموزه های کتاب مقدس در طی تاریخ در چهارچوبی منظم در کنار هم قرار گرفته، کلیسا سعی بر فهم تصویر بزرگتر و جامع کلام و تعالیمش را داشته است.
این نوع نظامند اندیشدن تنها مختص به خداشناسی نیست بلکه یک دانشمند و پژوهشگر در زمینه ها علمی نیز برای درک و فهم و بکارگیری صحیح داده های علمی، نیاز به سامان بخشیدن به کشفیات و داده های خود دارد تا تمامیت و ارتباط آنچه را که می داند در نظم و انسجام به هم بپیوندد. الهیات ریفورمد نیز از این قانون مستثنی نمی باشد و خداشناسان نیاز دارند تا حقایق کلام را که بصورت پراکنده در بطن تاریخ در طی زمان از طریق حوادث و وقایع بر ما مکشوف شده است را، در انسجام و پیوستگی درک کنند.
تمام آموزه های کتاب مقدس به نوعی به هم پیوسته و مرتبطند. آموزه تثلیث جدا و منفک از آموزه شخص مسیح قابل توضیح و درک نمی باشد. آموزه شخص مسیح ارتباط بسیار مستقیمی به آموزه فدیه بشر، و آن نیز ما را به آموزه نجات رهنمود می سازد. زیبایی الهیات مسیحی حقیقت واحدی است که در ابعاد مختلف به گونه های متفاوت بر ما آشکار شده و خدا از این راز الهی اینگونه پرده برداری کرده است.
بنابراین هنگامی که می گوییم الهیات اصلاحات نظامند است منظور ما این نیست که بر آن هستیم که سیستمی مشخص و ساخته شده افکار و فلسفه انسانی را وارد کتاب مقدس بکنیم، بلکه ما در صدد یافتن آن ساختاری هستیم که کتاب مقدس بر آن بنا شده و مکاشفه بر اساس آن بر ما فاش شده است.
نکته ظریفی که باید در این میان بدان توجه داشت این است که تمامی فرقه های راستین مسیحی به آنچه کتاب مقدس در مورد خدا به ما می آموزد باورد دارند. همگی باور داریم که خدا نادیدنی است، خدا روح است، خدا لایتغییر است، او دانای مطلق، قادر مطلق و نیکوی مطلق، حاکم مطلق است. به یک معنی همه ما دارای یک اعتراف و باور واحد می باشیم و الهیات ریفورمد با سایر فرقه ها و شاخه های مسیحیت تفاوتی ندارد اما به معنی دیگر الهیات ریفورمد در مورد آموزه خدا تفاوت فاحشی دارد. شاید این گفته با خود در تناقض می باشد. ممکن است این گفته برای بسیاری غریب و عجیب بنظر رسد اما پس از وارد شدن به مباحث الهیاتی و گفتگوهای عمیقر در آن خصوص متوجه خواهیم شد که گروهی برای پشتیبانی از آموزه های مشخص بسادگی آموزه های مربوط به ذات خدا را تغییر داده با دیدی متفاوت به آن می نگرند.
بنظر می رسد واژه های یکسان می باشد اما معنی و پیش فرضیهایی که از تعاریف آنها داریم گاهأ متفاوت بوده در نتیجه مباحثات، گفتگوها و اندیشه ها را به جهات کاملآ متفاوتی هدایت می کند. همه ایمانداران به حاکمیت مطلق خدا باور دارند و همه به اینکه خدا حاکم جهان است و در اقتدار کامل دنیا را اداره می کند معتقد هستند، اما هنگامی که مبحث برگزیدگید و آموزه فیض به میان می آید، متوجه می شویم که معنی و تعاریفی که از آموزه حاکمیت خدا در اذهان وجود دارد با هم تفاوت بسیاری دارند. آیا هنگامی که در مورد دانش مطلق خدا صحبت می کنیم منظور ما این است که خدا همه چیز را پیش از اتفاق آن می داند چون این قابلیت را داراست یا اینکه او همه چیز را می داند چون خود همه چیز را تقدیر می کند؟ رابطه دانش مطلق با حاکمیت مطلق خدا چیست؟ پیش فرضها و تعاریف در بسیاری از موارد یک نمی باشند.
اساس دانش الهی ما در الهیات ریفورمد خدا می باشد. دانش خدا مرکز و محور درک آموزهای دیگر است. آموزه خدا است که سایر آموزه های مسیحی را در ارتباط با خود و سایر باورها مسنجم نگاه می دارد. این نظم در خداشناسی آنگونه باید باشد که ذات و شخصیت خدا را مخدوش نسازد بلکه باعث جلال وی گردد. رعایت چنین الگویی هماهنگی و انسجام افقی آموزه ها را (ارتباط آموزه ها با یکدیگر)  نیز امکان پذیر می سازد.
نه تنها الهایت ریفمورد نظامند است بلکه الهیات ریفورمد کاتولیک است؟
منظور چیست؟ می دانیم که نهضت پروتستان در برابر کلیسای کاتولیک و الهیات او متولد شد، اما بیاد بیاوریم که الهیاتی که در قرن شانزدهم در این مناظرات و مجادلات الهیاتی مطرح شد، خداشناسی و آموزه هایی نبود که در آن قرن افرادی مثل لوتر اختراع کرده و به بازار اندیشه ها ارائه داده باشند. این نهضت اصلاحات بود و نه انقلاب. تلاشی بود برای بازیافت ایمان تاریخی که رسولان به ما انتقال داده بودند. بنابراین کلیساهایی که از قلب این نهضت به پا خواستند باورهای کاتولیک به معنی جامع، که از زمان رسولان در طی تاریخ کلیسا تعلیم داده شده بود را پذیرفتند.
هنگامی که در مورد کاتولیک بودن الهیات ریفورمد صحبت می کنیم به این معنی است که با الهیات لوترن، مدتیستها، اپیسکوپلیان و سایر قرقه های راستین مسیحی، در هسته مرکزی که اعتقاد کلیسای کاتولیک و جامع است مشترکند و همگی به اصول اساسی ایمان مسیحی معترفیم.
اما واژه دیگری که الهایت ریفورمد را تشریح می کند، انجیلی است.تمام الهیات ریفورمد، انجیلی است. آنانی که انجیلی هستند کاتولیک هستند، همه آنانی که کاتولیک هستند انجیلی نیستند. ما با سایر برادران و خواهران پروتستان انجیلی هستیم.  البته معنی انجیلی در زمان معاصر تغییر پیدا کرده است و معنی نخستین و اصلی آن را ندارد. در طی است سالیان بسیار از واژه های کلاسیک ایمان مسیحی در نهضت کیساهای کاریزماتیک گم گشته و معنایی تازه ای را دریافت کرده است
واژه انجیلی زمان اصلاحات بوجود آمد و به اصلاحگران بخشیده شد. چون اصلاحگران با تکیه بر آموزه عدالت بر اساس ایمان که در حقیقت جنگ اصلی آنها با کلیسای کاتولیکی که این تعلیم را رد می کرد، انجیل را (خبر خوش) یعنی عادل شمرده شدگی بر اساس ایمان بر کار مسیح را بازیافت می کردند. به عبارت دیگر بحث در مورد عادلشمرده شدگی بر اساس ایمان در واقع مجادله ای بر سر معنی حقیقی انجیل بود. اصلاحگرایان خود را انجیلی می نامند به این معنی که پیرو آنچه که لوتر بر سر آن جنگید می باشند یعنی آموزه پارسا شمرده شدگی بر اساس ایمان را تایید می کنند.
البته پس از پذیرفتن این موضع، سنتها و فرق مختلفی از آن هم نشات پیدا کرده و به شاخه های گوناگونی هم مجزا شدند. اما همه این  هسته اصلی انجیل را پذیرفتند. شقاقها بر روی مسائلی چون رهبری کلیسا، عشاء ربانی، تعمید آب و غیره بوجود آمد.
هنگامی که می گوییم که یک شخصی لوترن است، به این معنی است که او انجیلی است، کاتولیک است و دارای اعتقاد مشخصی است که فقط مختص لوترنها است و همینطور هم وقتی در مورد الهیات ریفورمد صحبت می کنیم، می گوییم که الهیات ریفورد انجیلی، کاتولیک است و البته دارای آموزه هایی است که فقط در این خداشناسی بر آنها تاکید می شود که در اعتقادنامه وست مینیستر، اعتقادنامه هایدلبرگ، اعتقادنامه بلجین به آنها اشاره شده است. ما باید متوجه باشیم که وقتی در مورد الهیات ریفمورد صحبت می کنیم تنها صحبت ما پنج نکته کالونیزم و یا آموزه امنیت ابدی و یا برگزیدگی نیست بلکه الهیات ریفورمد خداشناسی بسیار غنی و زیبایی است که در بخشهای بعدی به آن بیشتر خواهیم پرداخت.

ادوین کشیش آبنوس – نوامبر 2010

۱۳۹۱ بهمن ۳, سه‌شنبه

اولین جلسه دادگاه کشیش «سعید عابدینی» بطورغیر علنی برگزار شد !


اولین .جلسه دادگاه «سعید عابدینی» کشیش ایرانی‌‌تبار ساکن آمریکا، در پشت درهای بسته در دادگاه انقلاب تهران برگزار گردید.
به گزارش « محبت نیوز»، اولین جلسه دادگاه کشیش « سعید عابدینی » از نوکیشان مسیحی مقیم امریکا صبح روز دوشنبه سوم بهمن ماه 1391 ( 22 ژانویه 2013) بطور غیرعلنی به ریاست قاضی پیرعباسی در شعبه 26 دادگاه انقلاب تهران برگزار شد.
دادگاه  اتهام این نوکیش مسیحی را « تشکیل کلیساهای خانگی به قصد برهم زدن امنیت کشور و تبانی جهت ارتکاب جرم» عنوان کرد.
ناصر سربازی وکیل مدافع کشیش سعید عابدینی نیز در گفتگو با سایت امنیتی ایسنا، ضمن رد این اتهام اعلام کرد که در جلسه‌ی دادگاه اتهامات توسط موکل و اینجانب پذیرفته نشده است، وی همچنین افزود دفاعیات لازم توسط این جانب در دادگاه نیز صورت گرفت.
بنا به گفته آقای ناصر سربازی ، رسیدگی به این پرونده در این جلسه گویا به اتمام رسیده و قرار است تا در مهلت قانونی رای صادر شود.
وی همچنین افزود طبق نظر دادگاه طی چند روز آینده این کشیش مسیحی در پی سپردن وثیقه، آزاد خواهد شد و مشکلی برای خروج از کشور و ملاقات با خانواده‌اش را نخواهد داشت.(!) این مطلب در حالی از سوی وکیل ایشان بیان می شود که پس از بازداشت کشیش « سعید عابدینی» مسئولان قضایی بارها وعده آزادی موقت وی را با سپردن وثیقه به خانواده اش ابلاغ کرده اند که متاسفانه هر بار از سوی مسئولان این گفته ها نقض شده است .
« نغمه عابدینی همسر کشیش سعید عابدینی در خصوص احتمال آزادی همسرش معتقد است که گفته های وکیل سعید در ارتباط با آزادی موقت وی یک بازی برای ساکت کردن رسانه‌های بین‌المللی است. اینگونه بنظر می رسد که از وکیل سعید در ایران خواسته شده که این سخنان را در ارتباط با آزادی موقت موکلش بیان کند.»
مسئولان قضایی پیش از این نیز برای آزادی « سعید عابدینی » مبلغ چهار صد میلیون تومان وثیقه درخواست کرده بودند.
گزارش‌های رسیده به «محبت نیوز»  حکایت از آن دارد که در جریان دادگاه صبح روز دوشنبه که اولین جلسه رسیدگی به پرونده این کشیش مسیحی بوده تنها وکیل مدافع ایشان  اجازه ورود به جلسه را داشته است . همچنین به پدر سعید نیز اجازه داده شد تا دقایقی کوتاه در دادگاه حضور یابد و سپس قاضی از ایشان خواست تا دادگاه را ترک کنند، اما به مادر سعید از ایتدا  اجازه ورود به جلسه دادگاه داده نشده و حتی اجازه نیافت تا با فرزندش دیدار کند.
منابع خبری به «محبت نیوز» گزارش دادند، کشیش «سعید عابدینی» پس از شنیدن اتهام خود در دادگاه، با استناد به کتاب مقدس تاکید کرد که تنها در چهار چوب وظایف دینی خود انجام وظیفه کرده  و هرگز فعالیت سیاسی نداشته است و پیرو خداوندش عیسی مسیح بوده است.
شنیده‌ها حکایت از آن دارد که برخی اوقات قاضی تحت تاثیر گفته های سعید قرار می‌گرفته است.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حقوق بسیاری از اقلیت‌های دینی از جمله مسیحیان به رسمیت شناخته شده است، اما حکومت ایران مسلمانان پیشین را که تغییر دین داده‌اند، مورد تعقیب قرار می‌دهد.
پیش از برگزاری اولین دادگاه این کشیش مسیحی برخی مقامات بلندپایه ایالات متحده نسبت به روند محاکمه سعید عابدینی بارها ابراز نگرانی کردند و خواستار دسترسی او به وکیل شده بودند. بر اساس گزارشات، وی  دست‌کم تا سه هفته پیش از داشتن وکیل محروم بوده است.
به گفته نغمه عابدینی، همسر این کشیش مسیحی، « سعید » ابتدا در سفری به ایران در سال ۲۰۰۹ بازداشت شده بود ، اما در نهایت به شرط عدم درگیری در فعالیت‌های دینی مخفی مربوط به کلیسا در ایران آزاد شد. «سعید عابدینی» از سال ۲۰۰۹ چندین بار دیگر نیز به ایران سفر کرده بود و هیچ وقت هم از توافق خود تخطی نکرد.
کشیش سعید عابدینی در جریان سفری که «برای بازدید از خانواده و پیگیری تاسیس یک پرورشگاه» به ایران داشته است، از ۵ مهر ماه 1391 در زندان اوین در حبس بوده است.
"سعید عابدینی" از نوکیشان مسیحی است که سالها پیش در ایران به مسیحیت گروید 

لوقا 23 آیه 34

یوحنا 16 آیه 33

اول قرنتیان 13 آیه 4

یوحنا 9 آیه 11

متی 7 آیه 12

لوقا 6 : آیه 37

۱۳۹۱ دی ۳۰, شنبه

نوکیشان مسیحی ایرانی جان دوباره ای به کلیساهای آلمان بخشیده اند !

.میزان حضور افراد در کلیساهای آلمان رو به افزایش است، این مسئله را کلیساها مدیون ایرانیانی هستند که از اسلام به مسیحیت گرویده اند، این موضوع باعث تقویت جماعت کلیسا شده که نوکیشان مسیحی شور و نشاط و بیداری روحانی را برای کلیساها به ارمغان آوردند.
بخشهایی از کشور آلمان در جرگه لاییک ترین مناطق جهان قرار دارند. نظر سنجی ها حاکی از آن است که در مناطق کمونیست نشین سابق در المان (المان شرقی عمدتن) تنها 13 درصد از جمعیت به خدا اعتقاد دارند.
به گزارش سرویس ترجمه « محبت نیوز» به نقل از CBN از برلین ، بر اساس گزارشها میزان حضور افراد در کلیساهای (آلمان) رو به افزایش است. کلیساها این مسئله را مدیون ایرانیانی هستند که از اسلام به مسیحیت گرویده اند. برای نمونه حضور نوکیشان مسیحی ایرانی در کلیسای "خانه یاری خدا" در برلین تعداد شرکت کنندگان در مراسم این کلیسا را دو برابر افزایش داده است.
رزماری گوتس، از بانوان شماس کلیسا، می گوید: « به شکلی بی سابقه شاهدیم که هر هفته تعداد زیادی از علاقمندان در مراسم هفتگی کلیسا حاضر میشوند و تمایل دارند تا "غسل تعمید" بگیرند. در ابتدا حدود پنج یا شش نفر از ایرانیان به کلیسا آمدند. به راحتی قابل تشخیص بودند و با آنها آشنا شدیم. ولی پس از چندی آنها دوستان و همسایگان خود را نیز به کلیسا اوردند و رفته رفته مانند سیل بهاری تعدادشان افزایش یافت.»
- تشنه آزادی
امسال اسلام در آلمان طغیان کرد. مسلمانان امسال در کل کشور بطور مجانی قرآن توزیع کردند. در عین حال مهاجران ایرانی که در کشورشان طعم سیاهی و ظلم اسلام را چشیده اند، گرسنه آزادی و شادی در مسیحیت هستند.
یکی از افرادی که به کلیسا پیوسته و خود را با نام مستعار مایکل معرفی کرد به گزارشگر CBN گفت، « من در ایران با دوستان چند باری در یک کلیسای خانگی در یک آپارتمان دیدار کردم و از مسیح صحبت کردیم. جلسات مطالعه کتاب مقدس برپا می کردیم که در برخی از جلسات حتی خود کتاب مقدس را در دست نداشتیم. من پنج سال پیش در یک وان حمام تعمید گرفتم.»
کلیه افرادی که با CBN گفتگو کردند، در ایران به مسیح ایمان آورده اند. ایشان پس از ایمان آوردن به مسیح یا باید فرار می کردند، یا با احتمال زندانی شدن و یا با حکم ارتداد روبرو می شدند.
داوود، یکی دیگر از اعضای این کلیسا گفت، « داشتم به یک کلیسای خانگی می رفتم که دیدم ماموران امنیتی بیرون آپارتمان ایستاده اند. داخل نرفتم. کمی بعد با منزلمان تماس گرفتم که مادرم گفت که چند لباس شخصی در آنجا به دنبال من آمده. فهمیدم که تحت پیگیرد پلیس هستم و نمی توانم به خانه بازگردم. بنابراین با کمک خانواده ام توانستم از ایران فرار کنم."
نفیسه، یکی دیگر از دختران ایرانی مسیحی می گوید کسب اطلاع از مسیحیت در ایران مشکل است. او گفت، " اگر کسی مسلمان باشد، تغییر دین به مسیحیت برای او ممنوع است. همسرم در آن زمان مسلمان بود. وقتی که متوجه شد می خواهم مسیحی شوم، من را منع کرد. خیلی سخت بود. مجبور شدم پدر و مادم را ترک کنم. خانه و خانواده ام را از دست دادم.
- آیا این تغییر مذهب واقعی است؟
خانم گوتس می گوید: « برخی از این نوکیشان تعجب کردند که چطور بسیاری از آلمانی ها علاقه ای به مسیحیت ندارند. بسیاری از این نوکیشان در ایران مسیحی شده اند و به طرز غیر قابل انتظاری اطلاعاتشان در خصوص مسیحیت بالاست. آنها از لحاظی از ما جلو ترند چون به خاطر مسیح جفا دیده اند. آنها بسیار سریع درمی یابند که بسیاری از مردم آلمان تنها فقط به اسم مسیحی هستند. ایشان همچنین از اینکه آلمان ها قدر آزادی مذهبی در کشورشان را نمی دانند، متأثر می شوند."
" برخی از آلمانی ها به این نوع تغییر دین مشکوکند زیرا تعمید گرفتن می تواند به پناهندگان کمک کند که در آلمان بماند و دیپورت نشود. بنابراین، خانم گوتس این نوکیشان ایرانی را از یک سری دوره کلاس های سخت الهیات کتاب مقدس می گذراند."
او می گوید،"درست است که برخی از کسانی که تعمید می گیرند فقط به فکر گرفتن اجازه اقامت شان هستند که تنها تعداد کمی به این صورت بوده اند. در واقع برخی از نوکیشانی که تعمید گرفته اند برای چهارمین بار بازگشته اند و در کلاسهای تعلیمی "ایمان و غسل تعمید" ما شرکت کرده اند.
- پدیده ملی
مشخص نیست از ایرانیانی که به آلمان مهاجرت کرده اند ، چند نفرشان به کلیساها پیوسته و مسیحی شده اند، ولی آنچه معلوم است این است که این موضوع در آلمان تبدیل به یک پدیده ملی شده است که باعث گردیده تعداد نفرات تعمید گیرنده به هزاران برسد.
این پدیده در کلیسای خانه یاری خدا باعث تقویت جماعت کلیسا شده است.
این شماس کلیسا در پایان گفت، « این نوکیشان مسیحی ایرانی پرشور و نشاط و با انرژی توانسته اند کمی از بیداری روحانی شان را از ایران برای جماعت ما به ارمغان بیاورند. من از تمامی اعضای کلیسایمان که دلهای خود را به روی ایشان باز کردند سپاسگزارم.

امروزه بسیاری از ایرانیان مسیحی در شهر های بزرگ و كوچك اروپا و با تشكیل كلیساها و یا اجتماعات خانگی به دور هم گردآمده تا ضمن دعا و پرستش ، دروس و تعالیم الهیات مسیحی را نیز بیاموزند . پیش از این نیز یك روزنامه آلمانی زبان گزارشی از وضعیت نومسیحیان ایرانی در كشور اتریش را منتشر كرده بود كه در این گزارش آمده است كه در شهر وین پنج انجمن مسیحی فارسی زبان وجود دارد كه بیشتر آن را افرادی تشكیل می دهند كه از الله به مسیح رسیدند .

رومیان 14 آیه 8

لوقا 18 آیه 27

۱۳۹۱ دی ۲۸, پنجشنبه

جفا بر مسیحیان و تعقیب قضایی نوکیشان مسیحی در ایران / گزارش

 
در این گزا.رش با ۳۱ مسیحی ایرانی و همچنین وکیل مدافع مسیحیان در ایران، فعالان حقوق مسیحیان، و روزنامه نگاران ایرانی مسیحی مصاحبه شده است همچنین، مستندات اولیه، مانند احکام دادگاه، فتاوی مذهبی از روحانیون شیعه، و قوانین ایران را مورد بررسی قرار داده است.
« محبت نیوز» - این گزارش، کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران نقض حقوق مسیحیان پروتستان ایرانی در چارچوب قوانین بین المللی حقوق بشر و حقوقی که در قانون اساسی ایران تضمین شده اند را مستند کرده است.
این گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران بین آوریل ۲۰۱۱ و ژوئیه ۲۰۱۲ را مورد بررسی قرار داه است. محبت نیوز بدون هیچگونه دخل و تصرف عین گزارش را منتشر می کند.
برخلاف ادعاهای حکومت ایران مبنی بر احترام گذاشتن به حقوق اقلیت های شناخته شدۀ مذهبی، جامعۀ مسیحی ایران با آزار و اذیت سیستماتیک دولتی و تبعیض روبرو است. وضعیت اسف بار پروتستانهای ایرانی باعث نگرانی ویژه ای است. این جامعه با محدودیتهای جدی در انجام آیین مذهبی خود و استفاده از تجمع و انجمن، دستگیریهای خودسرانه و بازداشت به دلیل پیروی از مذهب خود، و نقض حق حیات از طریق احکام اعدام و قتل های فراقضایی روبرو است.
مسیحیان در ایران
در سال ۲۰۱۰، پایگاه اطلاعاتی مسیحیان جهان (دبلیو سی دی) تعداد ۲۷۰۰۵۷ نفر مسیحی را در ایران ثبت کرده است که رقمی در حدود ۰٫۳۶% کل جمعیت ۷۴٫۷ میلیونی ایران را تشکیل می دهند. اکثریت آنها مسیحیان قومی ایران هستند، که شامل ارمنی ها و آسوری ها (یا کلدانیان) میشود که زبان و آیین فرهنگی خود را دارا می باشند. بیشتر مسیحیان قومی اعضاء کلیساهای ارتدکس جوامع خود می باشند. بیشتر مسیحیان غیر قومی ایران اعضاء کلیساهای پروتستان می باشند و اکثر آنها نوکیشانی هستند که در خانواده های مسلمان به دنیا آمده اند. پایگاه اطلاعاتی مسیحیان جهان در سال ۲۰۱۰ گزارش داد که در ایران تقریبا ۶۶۷۰۰ مسیحی پروتستان وجود دارد که در حدود ۲۴% جامعۀ مسیحیان ایران را تشکیل می دهند. دولت ایران نوکیشان را به عنوان مسیحی شناسایی نمی‌کند و بسیاری از نوکیشان از ترس آزار و اذیت آیین خود را در ملاء عام دنبال نمی کنند. بنابراین تعداد مسیحیان نوکیش در ایران احتمالا کمتر از تعداد واقعی آنها گزارش می شود.
مسیحیان قومی
از زمان انقلاب سال ۱۹۷۹، مقامات ایرانی برای برخی از حقوق به منظور اجرای مناسک مذهبی، مانند مراسم کلیسایی، ادارۀ مدارس مذهبی، و برگزاری جشن در روزهای مقدسِ اصلی خود به مسیحیان قومی مجوز اعطا کرده اند. همچنین مسیحیان قومی طبق مواد مصرح در قانون اساسی ایران، سه نماینده، دو نماینده برای ارامنه و یک نماینده برای آسوری ها، در مجلس شورای اسلامی دارند. اما اقلیتهای قومی اجازه ندارند مراسم خود را به زبان فارسی اجرا کنند و بسیاری از کلیساها یا تحت نظر بوده اند و یا وادار شده اند تا فعالیتهای خودرا به دولت گزارش دهند. همچنین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی توانایی کلیساهای مسیحی برای تمدید پروانه، تعمیر پرستشگاه ها، خرید وفروش مستغلات و یا ساخت و ساز ساختمان های جدید برای کلیسا را محدود نموده است. مسیحیان قومی همچنین مورد طیف وسیعی از مقررات قانونی تبعیض آمیز قرار می گیرند که به واسطۀ آنها مقامهای عالیرتبه، مانند قضات و رییس جمهور، باید مسلمان باشند، برای برخی جرمها تنبیهات سخت تری برای غیر مسلمانان در نظر گرفته می‌شود، به اعضای خانواده های مسلمان در قوانین ارث ارفاق میشود و ازدواج بین ادیان را محدود می سازد.
پروتستان ها
جامعۀ پروتستان ایران نسبت به گروههای مسیحی قومی با محدودیت های دولتیِ و موارد نقض حقوق بشر به مراتب شدیدتری رو به روست. دلایل این امر استفادۀ آنان از زبان فارسی در مراسم نیایش و نشریات و همچنین تعهد آنها نسبت به تبلیغ (دلایلی که همگی تغییر دین را تسهیل می کنند، و موجبات تکفیر آنان را توسط رژیم فراهم می کنند)، همراه با ارتباطاتی که برخی کلیساهای پروتستان با شعب و شبکه های خارج از کشور دارند می باشد. رهبر ایران سید علی خامنه ای وسایر مقامات ایرانی اعتقاد دارند که نوکیشان مسیحی مرتد هستند و حضورشان بخشی از یک توطئۀ خارجی با هدف تضعیف حمایت ایدئولوژیک از رژیم است.
در حالیکه جمعیت پروتستان های ایران کم تر از یک درصد جمعیت کل ایران است، عمدتا در نتیجۀ رشد تبلیغات دینی، تعداد پروتستانها رو به افزایش بوده است. در دهۀ ۱۹۹۰ میلادی، میزان رشد پیوستن به مسیحیت شروع به ایجاد نگرانی در میان مقامات ایران کرد و به شیوۀ فزاینده ای منتج به اجرای مقررات سرکوبگرانه ای مانند اعمال محدودیت برای حضور در کلیسا، تعطیلی ناشر اصلی چاپ انجیل به زبان فارسی، دستگیری رهبران کلیسای انجیلی، واز همه مهم تر، اعدام یک کشیش سرشناس به اتهام ارتداد در سال ۱۹۹۰ بود. در نتیجۀ این سیاست های سرکوبگرانه، خیلی از مسیحیان پروتستان شروع به گردهمایی در کلیساهای غیر رسمی در منازل شخصی افراد، که موسوم به "کلیسای خانگی" شد، کردند. تا سال ۲۰۰۱، کلیساهای خانگی مکانهای نیایش مورد علاقه و منظم مسیحیان شده بودند.
تشدید آزار و اذیت نوکیشان مسیحی
در سال ۲۰۰۵، درحدود زمان انتخاب محمود احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور ایران، دولت ایران سرکوب کلیساهای خانگی مسیحیان، کلیساهای پروتستان فارسی زبان، و نوکیشان را تشدید کرد. به علاوه، از سال ۲۰۱۰ به بعد، تحت این عنوان که مسیحیان انجیلی یک شعبۀ انحرافی مسیحیت هستند و این مسیحیت از مسیحیتی که حکومت آن را به رسمیت شناخته است متفاوت است، و این که جنبش کلیساهای خانگی به "قدرتهای غربی" و "صهیونیسم" که علیه رژیم اعلام جنگ نرم کرده اند متصل است، تلاشهای خود را در این زمینه شدت بخشیده است. در این راستا، دولت ، قوۀ قضاییه، و سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی ایران به نحو فزاینده ای با نوکیشان مسیحی به عنوان تهدیدی علیه امنیت ملی رفتار کرده اند. در واقع طبق گزارشات، از سال ۲۰۰۵ تا کنون نهاد حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مسئولیت نظارت بر کلیساهای مسیحی ایران را به عهده گرفته است.
محرومیت از آزادی مذهب
تحت مادۀ ۱۸ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، ایران متعهد به تضمین آزادی مذهب می باشد. با وجود اینکه قانون اساسی ایران حقوق متعددی را که در میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی ذکر شده است تا حدودی محافظت می کند، دولت ایران در عمل حمایت های بین المللی و حقوق ذکر شده در قانون اساسی خود را برای جامعۀ پروتستان ایران رعایت نمی‌کند. اقدامات سیستماتیک دولت ایران، شامل ایجاد محدودیت برای حضور در کلیسا، منع شکل گیری کلیساهای جدید، بستن کلیساها، محدود سازی توزیع کتاب انجیل و متون مسیحی، آزار و اذیت و نظارت بر گروه های کلیسایی، دستگیری، بازداشت و محاکمۀ رهبران کلیسا، برخورد با تبلیغات مسیحی به عنوان جرم، و اجبار کردن مسیحیان برای بازگشت به اسلام، همگی تحت میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی ممنوع است. از مطرح کردن اتهام ارتداد، که جان نوکیشان را تهدید می کند، تا زندانی کردن اعضائی از کلیسا که در کار تبلیغ دخیل بوده اند، مقامات ایران همواره مشغول دنبال کردن الگویی برای نقض حقوق بشربوده اند و طی آن عملا اعتقادات دینی و موارد عملی آن را جرم تلقی کرده اند. تحقیقات کمپین نشان می‌دهد که بازجویان، دادستانها، و دادگاهها مرتبا آیین عادی مسیحیت را به عنوان گواهی از فعالیتهای مجرمانه و یا خود جرم تلقی می کنند. عضویت در یک کلیسای خانگی، فعالیتهای تبلیغی، و شرکت در یک کنفرانس مسیحی همگی توسط مقامات ایرانی به عنوان رفتار مجرمانه دیده می‌شوند و ماموران امنیتی در خلال دستگیری افراد، مرتبا اقلام عادی مرتبط به دین مسیحیت مانند انجیل، انتشارات مسیحی و صلیب را مصادره می کنند. متعاقبا، بسیاری از نوکیشان مسیحی ایرانی، شامل خیلی از افرادی که برای این گزارش مصاحبه شده اند، از کشور گریخته اند تا خود را در برابر اذیت و آزار قبلی و یا احتمالی محافظت کنند.
نقض حق حیات
نقض حق حیات شدیدترین مورد نقض حقوقی است که جامعۀ پروتستان ایران با آن روبروست. جان نوکیشان بخصوص در خطر است چون در نگرش برخی مقامات مذهبی، ارتداد جرمی محسوب می‌شود که مجازات آن مرگ است. ارتداد، یا عمل ترک یا بازگشت از مذهب، در قوانین مجازات ایران به عنوان یک جرم محسوب نمی‌شود، اما مقامات مجری قوانین، دادستان ها و دادگاهها غالبا با آن مانند یک جرم برخورد می‌کنند. به منظور دور زدن کمبود مواد قانونی برای پیشگیری از ارتداد، دادستانها و قضات به موادی از قانون اساسی ایران استناد می کنند که به دادگاهها اجازه می دهد تا از فقه اسلامی استفاده کنند. در حالی که قوانین اسلامی پذیرای تفاسیر مختلف درمورد این موضوع است، دادگاههای ایران به طور معمول روی تفاسیر سخت گیرانۀ روحانیون محافظه کار، مانند بنیانگزار جمهوری اسلامی آیت الله خمینی که عمل ترک اسلام برای هر مذهب دیگری را به عنوان جرمی که مجازات آن مرگ است تشخیص داده است، تکیه می کنند.
در قوانین کیفری جدید ایران، که مجلس ایران آن را در دسامبر ۲۰۱۱ تصویب کرد اما هنوز منتظر تصویب نهایی است، ارتداد هنوز یک جرم تعریف نشده است. با این حال، قانون مجازات جدید شامل یک ماده است که به اصل ۱۶۷ قانون اساسی ایران اشاره می کند. این اصل با صراحت به قضات دستور می‌دهد تا در غیاب تعریف جرم ها و یا مجازات ها، منابع حقوقی اسلامی را مورد استفاده قرار دهند. این ماده باب ادامۀ استفاده از فقه، که ارتداد را یک جرم بزرگ تلقی می کند، مفتوح می‌گذارد.
کمپین توانسته است سه نفر از مسیحیانی را که با اتهام ارتداد روبرو شده اند، پرونده های مهدی دیباج، یوسف ندرخانی، و حسین سودمند، و در پروندۀ حسین سودمند، اعدام این مسیحی توسط حکومت ایران به اتهام ارتداد را مستند کند. حسین سودمند که خود یک نوکیش مسیحی و کشیش بود در سال ۱۹۹۰ دستگیرشد. پس از اینکه وی دوماه را در زندان گذراند و طبق گزارشات از مذهب مسیحی خود بازنگذشت، در زندان اعدام شد. مشخص نیست که آیا حسین سودمند از یک محاکمۀ قضایی عادلانه برخوردار شد یا نه. یوسف ندرخانی که وی نیز یک نوکیش مسیحی و کشیش است، در سال ۲۰۰۹ دستگیر شد و متعاقبا به اعدام محکوم شد. محاکمۀ مجدد وی که پس از تقاضای تجدید نظر انجام شد مورد توجه بین المللی قرار گرفت. پس از فشار از ناحیۀ سازمان ملل، اتحادیۀ اروپا، سازمانهای حقوق بشری بین المللی، و واتیکان، او از اتهام ارتداد تبرئه و به جای آن به سه سال زندان برای اتهاماتی که متوجه فعالیتهای تبلیغاتی وی بودند محکوم شد. او در سال ۲۰۱۲ به دلیل سپری کردن مدت زندان خود آزاد شد.
قتلهای فراقضایی
بسیاری معتقدند بیشترین تهدیدات جانی که نوکیشان پروتستان عموما با آن روبرو هستند، خطر قتلهای فراقضایی است. مهدی دیباج، یکی از کشیش هایی است که قبلا از آنها یاد شد. او که به ارتداد متهم شد، در سال ۱۹۸۴ دستگیر شد و در سال ۱۹۹۳ به اعدام محکوم شد. او در ژانویۀ سال ۱۹۹۴، پس از اینکه خبر پرونده اش در رسانه های بین الملل منعکس شد و فشار روی نمایندگان مجلس کشورهای خارجی، سازمانهای حقوق بشری، اتحادیۀ اروپا، مجلس نمایندگان آمریکا و رهبران کلیسا زیاد شد آزاد گردید. او ده سال را در زندان سپری کرده بود. شش ماه پس از آزادی مهدی دیباج، جسدش در یک جنگل پیدا شد. کسانی که مسئول قتل او بودند هرگز شناسایی نشدند.
همچنین هاییک هوسپیان که در عرصۀ عمومی ازمهدی دیباج دفاع می کرد، تحت شرایط مشکوکی کشته شد. هوسپیان که خود یک کشیش بود، در سال ۱۹۹۴، سه روز پس از اینکه به آزادی دیباج کمک کرد ناپدید شد. یازده روز بعد جسدش پیدا شد ، اما قاتلان وی هرگز شناسایی نشدند. اعضای خانوادۀ هوسپیان به کمپین گفتند که در تحقیقات مرگ هاییک هوسپیان اشکالات بسیار زیاد و نشانه های کوتاهی شدیدی وجود داشته است.
همچنین جسد تاتیوس میکائیلیان، کشیشی که پس از مرگ هوسپیان رییس شورای پروتستانها شد، در حالی که چندین بار به سرش شلیک شده بود نیز در سال ۱۹۹۴ پیدا شد. مقامات ایرانی ادعا کردند که گروه مخالف مجاهدین خلق این جنایت را مرتکب شده است و سه عضو سازمان مجاهدین خلق را که به این جرم اعتراف کرده بودند را محکوم کردند. اما منابع مطلع نسبت به نقش سازمان مجاهدین خلق در قتل میکائیلیان ابراز شک کرده اند و مقامات وزارت اطلاعات را مسئول آن دانسته اند.
در واقع چندین گزارش مربوط به قتل مشکوک رهبران مسیحی توسط مهاجمین ناشناس ومتعاقبا نقص بررسی وتحقیق در مورد این حوادث وجود داشته است. در سالهای بعد از انقلاب سال ۱۹۷۹، مهاجمان ناشناس پروتستانهای سرشناس ایران مانند کشیش ارسطو سیاح و بهرام دهقانی را به قتل رساندند و تلاش کردند تا اسقف کلیسای انجیلی حسن دهقانی، پدر بهرام دهقانی، را به قتل برسانند. مرگهای مشکوک دیگر شامل مرگ اسقف محمدباقر یوسفی است که طبق گزارشات جسد او در سال ۱۹۹۶ در حالی که از درختی دار زده شده بود کشف شد و همچنین کشیش قربان تورانی، رهبر یک کلیسای خانگی که مطابق گزارشات گلوی وی در مقابل خانه اش در سال ۲۰۰۵ بریده شد. فقدان تلاش برای تحقیقات در پی این قتل ها نشانه از همدستی دولت یا در قتل و یا در سرپوش گذاشتن بر آن دارد.
محکومیت به ارتداد، اعدام حسین سودمند، و سوء قصدهای لاینحل رهبران مسیحی زنگ خطری برای همۀ مسیحیان است. همچنین افرادی که مورد مصاحبه قرار گرفتند به کمپین گفتند که ماموران قضایی یا امنیتی در زمان دستگیری، بازجویی، و بازداشت آنها را مستقیما با اتهام ارتداد و اعدام تهدید می کردند و یا آنها را تهدید میکردند که بعد از آزادی به صورت فراقضایی کشته خواهند شد.
دستگیری و بازداشت خودسرانه
پروتستانها در ایران همچنین به صورت فزاینده ای مورد دستگیری و بازداشت خودسرانه قرار گرفته اند. از زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در سال ۲۰۰۵، تعداد دستگیریها، بازداشتها، و محاکمات افزایش یافته و پس از سال ۲۰۰۹ شدت نیز یافته است. از تعداد سی و یک مسیحی که کمپین با آنها مصاحبه کرده، پانزده تن از آنها توسط مقامات دستگیر و بازداشت شده اند. بازداشتها از چند ساعت تا یک سال و نیم طول کشیده و در ۹ مورد به محاکمه کشیده شده است. مقامات رسما ۱۱ نفر از آنها را به جرمهای مختلف تفهیم اتهام کردند که منتهی به ۹ مورد محاکمه شد. طبق گزارش احمد شهید، گزارشگر ویژۀ سازمان ملل متحد برای حقوق بشر در ایران، از سال ۲۰۱۰ تا کنون، در سراسر کشور بیش از ۳۰۰ مسیحی به صورت خودسرانه دستگیر و بازداشت شده اند که ۴۱ نفر از آنها به مدتی از یک ماه تا بیش از یک سال در بازداشت بوده اند. آمارهای قابل دسترسی عمومی، تعداد دستگیریها و بازداشتهای مسیحیان را به مراتب کمتر از واقعیت ذکر می کنند، چون بسیاری از دستگیرشدگان هراس دارند که اگر ابراز وجود کنند ممکن است از ناحیۀ دولت مورد آزار و اذیت بیشتری قرار بگیرند. بیشتر مسیحیانی که توسط مقامات دستگیر میشوند بالاخره آزاد می‌شوند، اما غالبا با وثیقه های سنگین. اما در بسیاری موارد تحقیقات هرگز خاتمه نمی یابد و اگر اتهاماتی هم وجود داشته باشد هرگز تبرایی از آنها وجود ندارد. این به دولت این قدرت را م‌یدهد تا انجام آیین های مذهبی افراد را از طریق تهدید به دستگیری و محاکمۀ آتی محدود کند. گفته می‌شود که وزارت اطلاعات مسئول بیشتر دستگیریهایی است که به صورت عمومی اعلام می شوند. اما از آغاز ماه مه سال ۲۰۱۲، کمپین گزارشاتی از منابع متعدد در خصوص نقش داشتن سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در دستگیریها دریافت کرده است.
وقتی افراد دستگیرشده بازداشت می شوند، در بیشتر موارد به دلیل اخذ اعترافات بازداشت شدگان تحت فشار قرار می‌گیرند. بازجویان غالبا تهدیداتی مانند محاکمۀ جنایی بازداشت شدگان، بدرفتاری، دستگیری اعضاء خانواده، بازداشت طولانی، و یا اعدام به جرم ارتداد را برای وادار کردن بازداشت شدگان به ارائۀ اطلاعات دربارۀ فعالیتهای کلیسایی خویش و فعالیتهای سایر اعضاء کلیسا را طرح می کنند. قول آزادی در ازاء اطاعت ارائه می شود. در بعضی موارد بازداشت شدگان با بازداشتهای طولانی بدون هیچگونه اتهام، کیفرخواست رسمی، محاکمه، و یا احکام قضایی روبرو شده اند.
شکنجه یا بدرفتاری در طول بازداشت
مصاحبه های کمپین با مسیحیان بازداشت شده بیانگر تجربه های دست اول شکنجه و بدرفتاری در طول بازداشت بود. مادۀ ۷ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی اعلام می دارد: "هیچکس نباید مورد شکنجه یا رفتار و یا تنبیه خشن، غیر انسانی، و تحقیرکننده قرار بگیرد." کمیتۀ حقوق بشر در اظهارنظر شمارۀ ۲۰ خود یادآوری می کند که مادۀ ۷ به وضوح اعلام می کند که حبس انفرادی طولانی مدتِ فرد بازداشت شده یا زندانی ممکن است برابر با رفتارهایی که در مادۀ ۷ منع شده اند بشود. با این وجود، شش مسیحی که توسط کمپین مصاحبه شدند گفتند که برای مدتهای متمادی در حبس انفرادی، همگام با تماس حداقلی با خانواده، بازجویی های مکرر، استفاده از چشم بند، و شرایط نامناسب زندان نگهداری شده بودند. کمپین همچنین گزارشات دست اول آزار جسمی شامل کتک زدن، شلاق، آویزان کردن از قلاب و ضربات با کابل و شلنگ، و سوزاندن با سیگار را دریافت کرده است. طبق گزارشات، به بازداشت شدگان گفته شده است که اگر در مورد بازجویی و یا شکنجۀ خود با کسی حرف بزنند، کشته خواهند شد.
محاکمۀ نوکیشان مسیحی به عنوان تهدید علیه امنیت ملی
در حالیکه مقامات قضایی بعضی وقتها به مسیحیان اتهامات مذهبیِ ارتداد یا توهین به مقدسات (که به نظر می آید توسط دادستان ها و قضات به جای اتهام ارتداد استفاده می شود تا از انتقاد بین المللی جلوگیری کند) وارد می کنند، محاکمۀ نوکیشان پروتستان در دادگاههای انقلاب برای جرمهای سیاسی یا جرمهایی علیه امنیت ملی بیشتر متداول است. اتهاماتی که از همه بیشتر رواج دارند شامل "تبلیغ علیه نظام،" "اقدام علیه امنیت ملی،" "تماس با کشور متخاصم خارجی" و یا "تماس با گروههای ضد نظام" و "تبانی با دول اجنبی متخاصم" هستند. طبق یافته های کمپین مدارکی که مبنای این اتهامات و محاکمات قرار می گیرند فعالیتهای سادۀ مسیحیت مانند تبلیغ مسیحیت، میزبانیِ مراسمِ نیایش یا جلسات مطالعۀ انجیل، حضور در کنفرانس های مسیحی، و توزیع انجیل می باشند. همچنین مقامات ایرانی غالبا ارتباط با سازمانی که در خارج از کشور قرار داشته باشد را یک جرم علیه امنیت ملی محسوب می کنند.
فقدان طی مراحل قانونی در جریان دادگاهها
جریان دادگاهها در مواردی که به مسیحیان پروتستان مربوط می‌شود معمولا با فقدان طی مراحل قانونی در ایران روبروست. چندین مصاحبه شونده به کمپین گفتند که به وکیل دسترسی نداشتند و یا اینکه اگر به وکیل دسترسی داشتند، وکیل آنها از دسترسی کامل به پروندۀ موکلش منع شده بود و بنابراین قادر به ارایۀ یک دفاعیۀ کامل در دادگاه نبوده اند.
محرومیت از حق تجمع و انجمن
علاوه بر دستگیری، بازداشت و نقض حق حیات، دولت ایران به صورت سیستماتیک مسیحیان پروتستان را از حق تجمع مسالمت آمیز و حقوق انجمنی محروم می‌کند. مادۀ ۲۲ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، که ایران یکی از امضاء کنندگان آن است، تصریح می‌کند: "همۀ افراد باید حق دسترسی به آزادی اجتماع و انجمن را دارا باشند." در عمل، دولت ایران مرتبا این تعهدات خود را نقض کرده است. طبق اظهارات طرفداران حقوق مسیحیان، دولت ایران از زمان انقلاب سال ۱۹۷۹، مجوز تاسیس یک کلیسای جدید یا اجازۀ ساخت یک بنای کلیسا، چه از نوع اورتودکس قومی، پروتستان، یا هر نوع دیگری را صادرنکرده است. همچنین دولت ایران از کلیساهای شناخته شده خواسته است تا تعداد افرادی که در مراسم نیایش آنها حاضر می‌شوند را به افرادی که از قبل اعضاء کلیساهای آنان بوده اند محدود کنند و شامل نوکیشانی که اخیرا مسیحی شده اند نکنند. دولت به مسیحیان اجازه نمیدهد تا در مراسم نیایش گروهی، جلسات روزهای مقدس و مطالعات انجیلی در کلیساهای خانگی غیر رسمی مراسم حضور پیدا کنند. همچنین دولت برای روزهایی در هفته که مراسم کلیسا انجام میشود محدودیت اعمال کرده است، بنابراین توانایی شرکت ایرانیان در مراسم مسیحی را تقلیل داده است. و همچنین مسیحیان را از حضور در کنفرانس های بین المللی مذهبی، علیه مادۀ ۱۲ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، که آزادی تحرک و حق ترک کشورخود را برای افراد تنظیم کرده است، منع می کند. این و محدودیت های دیگرشدیدا توانایی مسیحیان برای اینکه به آسانی گروههای مذهبی خود را تشکیل بدهند و آیین خود را اجرا کنند را به مخاطره انداخته است.
محرومیت از حق بیان
حق بیان مسیحیان در ایران، که توسط قوانین بین المللی وهمچنین در اصل ۲۴ قانون اساسی ایران تضمین شده است نیز مرتبا از آنان سلب می‌شود. مادۀ ۱۹ (۲) میثاق بین المللی حقوق مدنی وسیاسی تضمین می‌کند که "همۀ افراد حق آزادی بیان خواهند داشت،" و کمیتۀ حقوق بشر که ناظر بر اجرای میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی می باشد گوشزد می‌کند که آزادی بیان شامل حق بیان "گفتمان مذهبی" است. به عنوان یک حق فرعی، مادۀ ۱۸ میثاق بین المللی حقوق مدنی وسیاسی از حق "آماده کردن و توزیع متون و یا انتشارات مذهبی" محافظت می کند. همچنین قانون اساسی ایران حق آزادی بیان را تضمین می کند. اما در عمل، دولت ایران این حق را نقض می کند. مسیحیان برای تبلیغ مسیحیت و برای توزیع انتشارات خود دستگیر، بازداشت، و محاکمه می‌شوند. وبسایتهای فارسی زبان مسیحیان فیلتر می‌شوند، و چهار ایستگاه تلویزیون ماهواره ای مسیحیان متناوبا با ارسال پارازیت روبرو است. دسترسی به انجیل به صورت قابل توجهی محدود می شود: انتشار و واردات کتب انجیل به صورت وسیعی ممنوع شده ودر مواردی ماموران امنیتی کتب انجیل را مصادره کرده اند و در مواردی نیز آنها را سوزانده اند و مسیحیان را برای توزیع انجیل دستگیر کرده اند. دولت همچنین استفاده از زبان فارسی در کلیسا ها را به شدت محدود می کند و توانایی دستیابی جمعیتی عمدتا فارسی زبان به مطالب موضوع وعظ را به شدت محدود می کند.
آزار و اذیت و نظارت بر مسیحیان
گروههای کلیسایی همچنین مرتبا مورد نظارت و آزار و اذیت حکومت ایران قرار می گیرند. این نظارت هم به شکل پیدا و هم به شکل پنهان اعمال می شود. وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی یا سپاه پاسداران رهبران کلیساها را برای سئوال احضار می کنند و تلاش می کنند تا آنها را به زور وادار به ارائۀ اطلاعات در خصوص فعالیتهای کلیساها، خدمات، برنامه های آموزشی، و اسامی و پیشینۀ اعضاء کلیسای خود نمایند. مسیحیانی که اطلاعات خود را با کمپین در میان گذاشتند گفتند که ماموران امنیتی به آنها گفتند که آنها را تعقیب می کنند و به مکالمات تلفنی آنها گوش می کنند. اطلاعاتی که توسط وزارت اطلاعات جمع آوری می‌شود، بعدا مبنای دستگیری ها، محاکمات، و تعطیلی کلیساها قرار می‌گیرد.
تبعیض سیستماتیک علیه مسیحیان
جامعۀ مسیحیان ایران و بخصوص نوکیشان پروتستان، همچنین با تبعیض سیستماتیک در کلیۀ مسایل زندگی روبرو هستند. مادۀ ۲۶ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی اعلام می‌کند: "همۀ افراد در مقابل قانون برابرند و بدون تبعیض حق حمایت مساوی توسط قانون را دارا هستند." اما دولت ایران نتوانسته مسیحیان را از تبعیض در بسیاری از حوزه های کلیدی مانند استخدام، تحصیل و دسترسی به عدالت محافظت کند. در برخی حوزه ها، مانند ازدواج و قوانین خانواده، مثل قانون جزایی ایران، قانون ایران بوضوح بین مسلمانان و مسیحیان تبعیض قائل می‌شود.
تبعیض در استخدام
مادۀ ۶ میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی حق افراد به کار را محافظت می کند. به این ترتیب، حکومت باید از تبعیض در محل کار و در استخدام و اخراج جلوگیری کند. تبعیض در استخدام یکی از عادی ترین اشکال تبعیض علیه مسیحیان، چه بین کارفرمایان بخش دولتی و چه در بخش خصوصی است. مصاحبه شوندگان به کمپین گفتند که بواسطۀ مذهبشان از شغل هایشان اخراج شدند و یا از استخدام آنها جلوگیری شد. فرم های استخدامی چه برای بخش خصوصی و چه برای بخش دولتی همیشه از متقاضیان میخواهد تا مذهب خود را اعلام کنند و ایرانیان معمولا می توانند فورا از نام فامیل افراد متوجه بشوند که آیا فرد یک مسیحی قومی، یک مسلمان، و یا از گروه دیگری است. مسیحیان همچنین ممکن است با موانعی برای آغاز کسب یا اخذ وامهای تجاری و مجوزها روبرو شوند. در برخی از موارد، مخصوصا در دولت، تبعیض استخدامی در قانون تعریف شده است. قانون اساسی ایران وقوانین قضایی آن برای برخی مقامات دولتی، مانند مقام رهبری، ریاست جمهوری، قضات، و کلیۀ نمایندگان مجلس به جز پنج کرسی که به جوامع اقلیت های مذهبی تخصیص یافته اند، مسلمان بودن را الزامی می‌کنند.
محرومیت از حق تحصیل
مادۀ ۱۳ میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی "حق همه به تحصیل " را به رسمیت می شناسد و اصل ۳۰ قانون اساسی ایران اعلام میکند، "دولت باید برای همۀ شهروندان تا پایان دورۀ تحصیلات متوسطه تحصیل رایگان فراهم کند." با این وجود، مسیحیان در تحصیل با تبعیض بسیار زیادی روبرو هستند. این تبعیض در شکل اخراج و یا محرومیت از پذیرش در مدارس مقطع دوم و یا دانشگاهها، و یا عدم موافقت با صدور دیپلم پس از تکمیل واحدهای درسی ظهور میکند. به عنوان یک سیاست، مقامات بخشی از شهروندان خود را به عنوان نوعی مجازات از تحصیلات عالی محروم می‌کنند تا پیشرفت اجتماعی دانشجویانی را که در فعالیتهای مذهبی یا سیاسی که حکومت آن ها را نمی پسندد شرکت می کنند محدود کنند.
تبعیض در قوانین ازدواج و خانواده و در قوانین مجازات کیفری ایران
قوانین ایران در خصوص ازدواج و خانواده به وضوح علیه مسیحیان (یا هر غیر مسلمانی) در خصوص قوانین ارث، ازدواج بین یک زن مسلمان و یک مرد غیر مسلمان، مواد قانونی مربوط به زنا، قیمومیت یک طفل و حق کفالت بچه ها در موارد طلاق، تبعیض قایل می شوند. قانوان مجازات کیفری ایران همچنین علیه غیر مسلمانان در موارد ارتباطات جنسی با رضایت طرفین و یا بدون رضایت طرفین و در موارد جرایم خشونت آمیز تبعیض قائل می‌شود.
محرومیت از دسترسی به عدالت
نوکیشان مسیحی در عمل از دسترسی به عدالت محروم هستند چون اعتقاد دارند که اگر در دادگاهی فاش شود که آنها به دین مسیحیت گرویده اند، به آنها به چشم مرتد نگاه خواهد شد. تقریبا تمام این مسیحیان ابراز کردند از اینکه علیه کسی اقامۀ دعوا کنند واهمه دارند چون میترسند قاضی "ارتداد" آنها را به عنوان خطایی به مراتب بزرگتر از خطای کسانی که به آنها ظلم کرده اند ببیند.
نتیجه گیری

شواهد آزار و اذیت سیستماتیک و تبعیض علیه نوکیشان مسیحی در ایران، که ناقض حقوق بین المللی و حقوق آنان طبق قانون اساسی کشور ایران است، از طریق شهادت دست اول و مستندات در این گزارش به تفصیل نمایش داده شده است. همانگونه که در مورد تبرئه یوسف ندرخانی از اتهام ارتداد دیدیم، حکومت ایران نشان داده است که نسبت به فشار بین المللی پاسخگوست. اما صدها نوکیش پروتستان تحت عنوان اتهامات مبهم “امنیت ملی” هنوز اذیت و آزار می‌شوند و در خطر اتهام ارتداد و مسیحیان نوکیش هنوز از حقوق اولیه خود در تقریبا تمام زمینه های زندگی محروم هستند. کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران از جامعه بین المللی میخواهد تا ایران را برای موارد نقض حقوق بشر خود پاسخگو کند و دست به اقداماتی هماهنگ شده بزند تا از حقوق نوکیشان مسیحی حفظ و حمایت کند.