دانلود فصل 3 pdf
خداوند یکتا
اینک وارد پاراگراف یا بند دوم اعتقادنامه نیقیه میشویم که تماماً در
باره عیسی مسیح است. ما این بند را در چند فصل متوالی بررسی خواهیم کرد. این بند به
ذات او، کار او برای ما، مصائب او، قیام او، صعود او، جایگاه او در آسمان، و بازگشت
او و داوری جهان میپردازد. ما در این فصل، به خداوند بودن او خواهیم پرداخت.
سطر اول این بند این گونه میفرماید: «من ایمان دارم به خداوند یکتا،
عیسای مسیح، پسر یگانه خدا.». حال به این بحث میپردازیم که مفهوم «خداوند یکتا»
چیست که اینچنین سطر نخست این بند را آغاز میکند.
مفهوم «خداوند»
گفته شده که «من ایمان دارم به خداوند یکتا، عیسی مسیح.». اما مفهوم آن
چیست؟ گرچه امروزه در میان فارسیزبانان تصور میشود که مفهوم کلمه «خداوند» همان
«خدا» است، اما در گذشته چنین نبوده است. در ادبیات کلاسیک فارسی (برای مثال، در
گلستان)، کلمه «خداوند» صرفاً به معنی صاحب، ارباب، پیشوا، آقا، یا مولا بوده است.
یعنی اینکه مسیح استاد است و ما شاگرد؛ او مرشد است و ما مرید. این کلمه الزاماً به
معنی «خدا» نبوده است. در چنین معنایی است که کلمه «خداوند» برای مسیح بهکار رفته
است. در این معنا، خدا همانا «خداوند» یعنی ارباب و صاحباختیار ما نیز هست. در
چنین مفهومی است که گفته شده «خداوند یکتا، عیسی مسیح.». در زبانهای غربی، کلمه
«خداوند» نیز همین معنی را دارد، یعنی مولا، ارباب، و صاحباختیار. مشکل مسیحیان
اولیه نیز همین بود. وقتی در امپراطوری روم گفته میشد که امپراطور «خداوند» است،
مسیحیان از پذیرش آن امتناع میورزیدند و کشته میشدند، زیرا آنان تنها یک «ارباب»
میشناختند که همانا عیسی مسیح بود.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود، این است که آیا او را بهعنوان «ارباب»
یا «صاحب اختیار کامل» زندگی خود پذیرفتهایم یا نه. آیا او واقعاً صاحب اختیار
زندگی ما است؟ آیا همه عرصههای زندگی ما تحت اختیار و رهبری او قرار دارد یا نه؟
آیا نفس خود را انکار میکنیم تا از او پیروی نماییم؟
«خداوند یکتا»
وقتی میگوییم «من ایمان دارم به خداوند یکتا»، در واقع اعلام میداریم
که او یگانه صاحباختیار زندگی ما است. اما آیا واقعاً اینچنین است؟ چه چیزی یا چه
کسی صاحباختیار زندگی من است؟ نفس من؟ خواستهها و تمایلات من؟ پول؟ لذات؟ روابط
خانوادگی یا دوستان؟ شهرت؟ جاه و مقام؟ آبرو؟
سَروَرِ ما عیسی در باره انکار نفس سخن گفت. فرمود: ”اگر کسی بخواهد مرا
پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش بر گیرد و از پی من بیاید.» (مرقس
۸:۳۴). وقتی میگوییم: «من ایمان دارم به خداوندِ یکتا»، در واقع اعلام میداریم
که رهبر و صاحباختیار ما فقط عیسی است و ما در راه او خویشتن را انکار میکنیم و
در پی او میرویم. او رهبر است و ما رهرو. یعنی اینکه ما خواستههای خود را زیر پا
میگذاریم و خواست او را انجام میدهیم. مفهوم «خداوند یکتا» همین است.
«عیسی مسیح»
تلفظ درست نام «عیسی» در عبری، «یَشوعَه» است، همان نامی که در عهدعتیق
برای یوشع بهکار رفته است. معنی آن این است: «یهوه نجات است».
عنوان «مسیح» به کسی اطلاق میگردید که از طرف یک مقام مذهبی برای خدمت
یا سمتی مسح یا تدهین میشد، یعنی بر سر او روغن مقدس میریختند و برایش دعا
میکردند. در عهدعتیق، برخی از پادشاهان نیز مسیح خدا خوانده شدهاند. همچنین در
عهدعتیق پیشگوییهایی در باره کسی شده بود که خواهد آمد و از بنی اسرائیل تفقد
کرده، ایشان را از اسارتها رهایی خواهد داد و مجد و عظمت ایشان را بدیشان باز
خواهد گرداند. علمای یهود چنین فردِ موعودی را «مسیح» مینامیدند. در سده نخست پیش
از میلاد و نیز پس از ظهور عیسای ناصری، جنگجویانی آمدند و مدعی شدند که مسیح
موعودند و قوم اسرائیل را از سیطره رومیها آزاد خواهند کرد. اما رسولان عیسای
ناصری با مشاهده معجزات و کرامات او، و نیز با دیدن تبدیل هیأت او بر بالای کوه، و
مرگ و قیام او، به این یقین رسیدند که مسیح واقعی همانا عیسای ناصری است.
در نتیجه، عنوان «مسیح» نام خانوادگی عیسی نیست. او در زمان بشریت خود
به «عیسای ناصری» مشهور بود.
پسر یگانه خدا
در فرهنگ یهود، وقتی میخواستند خصوصیت کسی را بیان کنند، از اصطلاح
«پسر» استفاده میکردند، مثلاً میگفتند فلانی «پسر خشم» است، یعنی اینکه شخصی
خشمگین است. در عهدجدید، نمونههایی از این امر را میبینیم. یعقوب و یوحنا «پسران
رعد» نامیده شدهاند (مرقس ۳:۱۷)، یعنی کسانی که رعدآسا عمل میکنند. شخصی به نام
یوسف نیز «برنابا» نامیده شده، یعنی «پسر تشویق» (اعمال ۴:۳۶)، زیرا بسیار اهل
تشویق ایمانداران بود (اعمال ۱۱:۲۲-۲۴).
به همین ترتیب، وقتی گفته میشود که عیسای ناصری «پسر خدا» است، یعنی از
تمام خصوصیات خدا برخوردار است. در بخش بعدی همین فصل، توضیح بیشتری در این مورد
داده خواهد شد.
«مولود ازلی پدر…»
بخش بعد میگوید: «مولود ازلی پدر. او خداست از خدا، نور از نور، خدای
راستین از خدای راستین که زاده شده و آفریده نشده است؛ همذات با پدر.».
مسیح، کلمه خدا، در ازل، پیش از آنکه زمانی وجود داشته باشد، از پدر
زاده شد. تأکید این نکته این است که مسیح مخلوق نیست، بلکه خدایی است که از خدای
پدر زاده شده است. او با پدر همذات است. ما وقتی چیزی میسازیم، آن چیز از ذات ما
نیست، بلکه یا از چوب است، یا از سنگ، یا فلزات یا سایر عناصر طبیعت. اما وقتی
فرزندی بهدنیا میآوریم، موجودی از ذات خود پدید میآوریم. این فرزند به همان
اندازه انسان است که ما خودمان هستیم. او مخلوق نیست، بلکه زادهشده است. او همذات
با ما است. عیسی مسیح هم از پدر زاده شده و همذات با او است.
اما وقتی میگوییم عیسی مسیح از خدای پدر زاده شده منظورمان چیست؟ مگر
مسیح همیشه در کنار خدای پدر وجود نداشته است؟ منظور از اینکه میگوییم مسیح از پدر
مولود شده چیست؟ در پاسخ باید گفت که «کلام خدا»، عیسی مسیح، همیشه وجود داشته و
زمانی نبوده که او وجود نداشته باشد. مهمترین علت برای اینکه اعتقادنامه نیقیه او
را «مولود» میخواند، مبارزه با بدعتی است که اسقفْ آریوس مطرح کرده بود و میگفت
که «کلام خدا» مخلوق است. آریوس او را نخستین آفریده خدا میدانست. طبق تعلیم
آریوس، «کلمه خدا» از ازل وجود نداشته و در زمانی معین، خدای پدر او را خلق کرد. در
مقابل این بدعت و این اعتقاد انحرافی، پدران کلیسا تصریح کردند که او «مخلوق» نیست،
بلکه «مولود» است و از ازل همراه با خدای پدر وجود داشته است.
اما چرا «مولود»؟ منظور چیست؟ آیا منظور این است که «کلام خدا» زمانی
وجود نداشته و بعد از خدای پدر مولود شده است؟ نه! ما چنین اعتقادی نداریم. همانطور
که یوحنای رسول میفرماید: «در ابتدا کلام بود، و کلام نزد خدا بود، و کلام خدا
بود.» (یوحنا ۱:۱). طبق این آیه، هیچ زمانی نبوده که «کلام» وجود نداشته باشد. اما
پاسخ سؤال ما در آیه ۱۸ همین فصل از یوحنا آمده که میفرماید: «خدا (یعنی خدای پدر)
را هرگز کسی ندیده است؛ پسر یگانهای که در آغوش پدر است، همان او را ظاهر کرد.»
(یوحنا ۱:۱۸). طبق این آیه، «کلام» یا «پسر یگانه» در «آغوش پدر» بوده است، یعنی
ارتباطی تنگاتنگ با او داشته است. اما در مقطعی از زمان در ازلیت، خدای پدر تصمیم
گرفت تا «پسر» یا «کلام» را به عالم هستی بفرستد تا همه انسانها و همه چیزها را در
آسمان و بر زمین با خود مصالحه دهد (کولسیان ۱:۲۰). در این مقطع است که گویی «پسر»
از آغوش پدر «مولود» میشود، یعنی تخصیص و تقدیس میشود تا جلال پدر را ترک کند و
انسان شود. مزمور دوم این نکته را بسیار روشنتر کرده، میفرماید: ”«من پادشاه خود
را نصب کردهام، بر کوه مقدس صهیون.» فرمان را اعلام میکنم: خداوند به من گفته
است: «تو پسر من هستی. امروز تو را تولید کردم.»“ (مزمور ۲:۶-۷). مشخص است که کسی
که قرار بود پادشاه شود، از قبل وجود داشته، اما در مقطعی از زمان، خدا او را به
پادشاهی نصب میکند. این «نصب کردن»، همان چیزی است که در اعتقادنامه «مولود شدن»
نامیده شده است. در واقع، «مولود شدن» زمانی در ازلیت صورت گرفت که خدای پدر «پسر»
را مأمور کرد تا نجاتدهنده جهان بشود، یا به بیانی دیگر، او را از «آغوش» خود جدا
ساخت و نصب کرد تا نجاتدهنده عالم مخلوق گردد. اما طبعاً این تصمیم ازلی در بُعد
زمان، دو هزار سال پیش رخ داد. اما از نظر خدا، این اتفاق از ازل افتاده بوده است.
به همین دلیل است که یوحنا در مکاشفه ۱۳:۸ میفرماید که بره خدا «از بنای عالم ذبح
شده بود.».
البته نباید فراموش کرد که ما در باره امور عالم روح سخن میگوییم و
چارهای نداریم جز اینکه این امور را طبق درک و فهم بشری خود و با زبان و کلمات
انسانی بیان کنیم. اما اینکه در آسمان و در عالم روحانی عملاً چه اتفاقی افتاده
است، در حال حاضر برای ما مبهم است تا زمانی که ما نیز وارد عالم روحانی شویم.
مثالی که در این زمینه میتوانیم بیاوریم، حکایت پدری است که میخواهد
دخترش را به عقد مردی در آورد. این دختر از پیش وجود داشته است، اما در یک زمان
مقرر، پدر تصمیم میگیرد آن دختر را به آن مرد اختصاص دهد و نزد او بفرستد. خدای
پدر نیز با پسر خود چنین کرد.
«از طریق او همه چیز هستی یافت»
طرح آفرینش عالم هستی را خدای پدر ریخت و پسر او این طرح را به اجرا در
آورد. پسر خدا که «کلام خدا» است، از جانب خدای پدر، عامل آفریده شدن همه چیز است.
یوحنای رسول میفرماید: «همه چیز بهواسطه او پدید آمد، و از هر آنچه پدید آمد، هیچ
چیز بدون او پدیدار نگشت.» (یوحنا ۱:۳). در رساله به عبرانیان نیز چنین میخوانیم
که خدا «در این زمانهای آخر بهواسطه پسر خود با ما سخن گفته است، پسری که او را
وارث همه چیز مقرر داشت و بهواسطه او جهان را آفرید.» (عبرانیان ۱:۲). شاید بتوان
گفت که وقتی خدا بههنگام آفرینش کلمهای گفت و همه چیز پدید آمد، در واقع همین
«کلام»، یعنی عیسی مسیح را مأمور فرمود تا پدیدهها را بهوجود بیاورد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر