دانلود فصل 4 pdf
رسالت عیسی مسیح (بخش
اول)
«برای ما آدمیان… از آسمان فرود آمد»
مسیح وجودی است ازلی، یعنی اینکه او پیش از ولادتش در این جهان، در
آسمان نزد پدر بود. او از آسمان فرود آمد، تن گرفت و انسان گردید. بهبیانی
واضحتر، جزئی از الوهیتْ انسان شد. اما با چه هدفی؟ اعتقادنامه نیقیه پاسخ میدهد:
«برای ما آدمیان و برای نجات ما.». حال این سؤال پیش میآید که مگر انسان چه نقصی
دارد که لازم بود پسر یگانه خدا، آن مولود ازلی پدر، آن خدای راستین از خدای
راستین، انسان شود تا او را نجات بخشد؟
برای پاسخ به این سؤال، کافی است به وضع بشر نگاهی بینداریم. یا شاید
بهتر باشد هر یک از ما به وضع خود نظری بیفکند. اگر به وضع خود دقیق شویم، پی
میبریم که ما موجودی واقعاً پیچیده، با انگیزههایی بس پیچیدهتر هستیم. اگر
منصفانه وضع خود و بشریت را بهطور کلی مورد کاوش قرار دهیم، چنین مواردی را مشاهده
خواهیم کرد: خودخواهی، خودمحوری، جاهطلبی، بدخواهی، بدطینتی، حسادت، قبول نداشتن
دیگران، دشمنی، بغض و کینهتوزی، پرتوقع بودن، دیکتاتوری، سلطهجویی، طمع و حرص و
آز، بدبینی، سوء ظن و بسیاری چیزهای دیگر. گاه تصور میکنیم که فقط گناهانی نظیر
شهوات، گناهان جنسی، دزدی یا قتل گناه هستند. اما وقتی به فهرست بالا نگاه میکنیم،
میبینیم که گستره گناه بسیار فراتر از آن چیزی است که معمولاً تصور میکنیم. ذات
انسان خراب است. در تمام طول تاریخ نیز به همین شکل بوده است و در همه جا.
گناهانی که در بالا ذکر کردیم، در مقیاس کوچک، یعنی مثلاً در خانواده،
موجب طلاق میگردد، و در مقیاس بزرگ، یعنی در کشورها، موجب جنگهای خانمانسوز.
روحیه دیکتاتوری در مقیاس کوچک موجب سلطهجویی یکی از زوجین در خانواده میگردد، و
در مقیاس بزرگ، موجب دیکتاتوری در سطح کشور. در ضمن، اگر هر کشوری به آنچه دارد
قانع باشد و طمع به دارایی کشورهای دیگر نداشته باشد، جنگی درگیر نمیشود. آزادی و
دموکراسی و نوعدوستی گویا فقط مربوط به قصهها است. در وجود انسان خلأیی هست که
میکوشد آن را پر کند، و در این راه، از هیچ کاری فروگذار نمیکند. به قول
ضربالمثل معروف، «همه ما شناگران خوبی هستیم، اما آب گیرمان نمیآید.».
اما علت این وخامت وضع چیست؟ نمیدانیم. در نخستین صفحات کتابمقدس، به
گناه اولیه آدم و حوا اشاره شده که سبب شد خدا ایشان را از فردوس بیرون کند. پولس
رسول در رساله خود به رومیان، فصل پنجم، نابسامانی وضع بشر را به این گناه اولیه
نسبت میدهد. اگر به ماجرای گناه اولیه در فصل سوم کتاب پیدایش دقیقاً نگاه کنیم،
یک نکته بسیار مهم را مشاهده مینماییم. گناه آدم و حوا تنها یک سرپیچی ساده از حکم
خدا نبود. حوا بهدنبال اغوای مار، به درخت ممنوع نگاه کرد، «دید که آن درخت برای
خوراک نیکوست و به نظر خوشمنا و درختی دلپذیر و دانشافزا است» (پیدایش ۳:۶). خدا
انواع میوهها را برای خوراک به ایشان بخشیده بود. ایشان همه چیز داشتند. اما آنان
بهدنبال دانش بیشتر بودند. این همان حرص و آز و طمع و جاهطلبی است که از آنها نام
بردیم. خدا انسان را مقرر فرموده بود که بر همه حیوانات فرمان براند و همه چیز تحت
حاکمیت او باشد. اما انسان چیزی بیش از این میخواست. مار به حوا گفته بود: «مانند
خدا عارف نیک و بد خواهید بود.» (۳:۵). ایشان میخواستند علاوه بر هر آنچه داشتند،
علاوه بر حاکمیتی که بر جهان داشتند، مانند خدا شوند. گناه اولیه صرفاً یک سرپیچی
ساده نبود. گناه اولیه آدم و حوا همانا «خداسازی نفس» بود!
این است عمق فاجعه! و همه ما در این فاجعه شریک هستیم، هم بهلحاظ
توارثی، و هم بهلحاظ تصمیم فردی. لحظهای به بازی بچهها فکر کنید. بچهها از همان
سن پایین میکوشند اسباب بازی دیگری را قبضه کنند. بچه بدون اینکه دروغ گفتن را از
والدین خود آموخته باشد، دروغ میگوید (مثلاً انکار میکند که چیزی را او شکسته
است). هر وقت هم بتواند فریب و نیرنگ به کار میبرد. این یک امر فطری است و لزوماً
آنها را از کسی نیاموختهاند. ذات بشر خراب است. تمام تلاشهای بشر بهمنظور اصلاح
خود، به قول آن ضربالمثل قدیمی، مانند نگه داشتن همان الاغ و عوض کردن پالانش
میباشد. انسان نیاز دارد کسی از بیرون از خودش او را نجات دهد و این ذات را درست
کند. به همین جهت است که اعتقادنامه نیقیه میگوید: «برای ما آدمیان و برای نجات ما
از آسمان فرود آمد.».
«از آسمان فرود آمد… انسان گردید»
عبارت کامل در اعتقادنامه چنین میگوید: «برای ما آدمیان و برای نجات ما
از آسمان فرود آمد. به قدرت روحالقدس، از مریم عذرا تن گرفت و انسان گردید.».
حقیقت مهمی که از این عبارت برداشت میکنیم این است که عیسی مسیح پیش از
ولادتش از مریم باکره، در آسمان وجود داشت. یوحنا میفرماید: «در آغاز کلام بود، و
کلام با خدا بود و کلام، خدا بود… و کلام، انسان خاکی شد و در میان ما مسکن گزید.»
(یوحنا ۱:۱ و ۱۴). پولس رسول همین مفهوم را به این شکل بیان میفرماید: «او که
همذات با خدا بود، از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست، بلکه خود را خالی کرد و
ذات غلام پذیرفته، بهشباهت آدمیان در آمد.» (فیلیپیان ۲:۶-۷).
پسر خدا که همذات با خدا بود، جلال و قدرت و امتیازات خود را کنار گذاشت
و انسان شد. او در دوره بشریت خود، از همان ذات الهی برخوردار بود، اما از امتیازات
آن استفاده نمیکرد. او مانند پادشاهی بود که با لباس مبدّل به میان رعایای خود آمد
و با آنان همدرد شد تا دردشان را بشناسد و بتواند به آنان کمک کند.
«از مریم عذرا»
مریم زمانی به عیسی آبستن شد که هنوز باکره (عذرا) بود. نطفه عیسی
نطفهای عادی نبود، بلکه همان گونه که اعتقادنامه میگوید، مریم «به قدرت
روحالقدس» باردار شد. به بیانی دیگر، میتوان گفت که تشکیل نطفه عیسی آفرینشی مجدد
بود. برای همین است که پولس او را «آدم دوم» میخواند (اول قرنتیان
۱۵:۴۵-۴۸).
مسیحیان کاتولیک و ارتودکس اعتقاد دارند که مریم پس از وضع حمل، کماکان
باکره باقی ماند و هیچ گاه با یوسف رابطه نداشت و فرزند دیگری نیاورد. این دست از
مسیحیان معتقدند که برادران و خواهران عیسی که در انجیلها مورد اشاره قرار
گرفتهاند، فرزندان خاله عیسی بودند.
همین مسیحیان مریم را دارای لقاح مطهر میدانند، یعنی معتقدند که خدا از
آنجا که میرفت پسر خود را از طریق مریم به جهان بفرستد، بهخاطر او مریم را از
زمانی که نطفهاش بسته شد از گناه موروثی آدم و حوا طاهر ساخت تا برای حمل عیسی در
رحم خود مقدس باشد. این نکته لقاح مطهر نامیده میشود. پروتستانها این عقیده را
نمیپذیرند.
«تن گرفت و انسان شد»
پسر خدا از مریم باکره «تن گرفت و انسان شد». نکته مهمی که باید بر آن
تأکید بگذاریم این است که پسر خدا در ضمن اینکه ذات الهی خود را حفظ کرد، انسان نیز
شد. برای همین درست نیست که بگوییم پسر خدا «جسم انسانی پوشید». عیسی جسم نپوشید،
بلکه جسم یا انسان خاکی شد (یوحنا ۱:۱۴). عیسی در دوره بشریت خود، هم کاملاً خدا
بود و هم کاملاً انسان. بنابراین، کاملاً اشتباه است که بگوییم جسم عیسی جسمی
معمولی بود و فقط روحش روح پسر خدا بود. عیسای ناصری در تمامیتش پسر خدا بود.
مهمتر از همه اینکه او با همین جسم به آسمان رفت. این یک راز است که باید بهواسطه
روحالقدس مکشوف شود.
اما عیسی در دوره بشریت خود، از امتیازات الهی خود استفاده نمیکرد. او
که قادر مطلق و دانای کل و همه جا حاضر بود، در این دوره خود را محدود ساخت و مانند
یک بشر عادی زندگی کرد و معجزات خود را با قدرت روحالقدس بهانجام میرسانید (متی
۱۲:۲۸)، نه بهواسطه قدرت الهی خود (عبر ۵:۷-۸). او خود را محدود ساخته
بود.
بعضی گمان میکنند که معجزات و کارهای شگفتانگیزی که عیسی کرد
نشاندهنده الوهیت او هستند. اما نباید فراموش کنیم که مردانی مانند موسی، ایلیا و
الیشع نیز معجزات خارقالعادهای انجام میدادند. رسولان مسیح نیز کارهایی بزرگتر
از او انجام دادند و مسیح این امر را پیشگویی کرده بود (یوحنا ۱۴:۱۲). آنچه که
معجزات عیسای ناصری ثابت میکرد، این بود که او همان مسیح موعود است که در حق او در
کتب انبیا نوشته شده بود همه نوع معجزات و قوات بهعمل خواهد آورد. در ضمن، طبق
همین نوشتههای انبیا، مسیح موعود میبایست وجودی الهی باشد (مثلاً اشعیا ۹:۶).
آنچه الوهیت عیسای ناصری را ثابت میکرد، ادعاهای خودش بود. او بهصراحت به
شاگردانش فرمود: «کسی که مرا دیده، پدر را دیده است.» (یوحنا ۱۴:۹). اما این
ادعاها بهخودی خود کافی نبودند. او پیشگویی کرد که کشته شده، روز سوم زنده خواهد
شد. و همینطور هم شد. زنده شدن او ثابت میکند که هر آنچه ادعا کرد واقعیت دارد.
کسی ممکن است مرگ خود را پیشگویی کند. اما اگر کسی ادعا کند که در روز سوم بعد از
مرگش زنده خواهد شد، مشخص میشود که واقعاً همان کسی است که ادعا میکرده است. و
این همان چیزی است که برای عیسای ناصری رخ داد.
چند تذکر
بسیاری از مسیحیان میگویند، «عیسی خدا است». این ادعا از نظر الهیاتی
درست است، البته اگر شنونده با آموزه تثلیث آشنایی داشته باشد، زیرا در غیر این
صورت، او تصور خواهد کرد که مقصود ما این است که عیسی تمامیت خدا است. به این
ترتیب، شنونده به اشتباه خواهد افتاد و مقصود ما را درست درک نخواهد کرد. ما اعتقاد
داریم به خدای تثلیث، یعنی به پدر، پسر و روحالقدس. موضوع تثلیث را بعد از بحث در
باره روحالقدس مورد اشاره قرار خواهیم داد.
در کتابمقدس، عبارت «عیسی خدا است» به کار نرفته، بلکه به او بهعنوان
پسر خدا یا کلام و نظایر آن اشاره شده است. بهجا است که ما نیز چنین کنیم تا
شنونده ناوارد ما دچار اشتباه نشود. بدیهی است که عیسی جزئی از وجود خدای تثلیث است
و در کنار پدر و روحالقدس، خدای واحد را تشکیل میدهد، اما مناسب است که وقتی با
شخصی ناآشنا سخن میگوییم، از اصطلاحاتی استفاده کنیم که برای او غلطانداز
نباشد.
باز بسیاری از مسیحیان میگویند، «خدا جسم شد». توضیحاتی که در بالا
دادیم در اینجا نیز صدق میکند. کاربرد چنین اصطلاحی موجب سوء تفاهم برای اشخاص
ناوارد میشود. درست است که شخص دوم تثلیث که خدا است، جسم شد، اما شخص ناآشنا به
آموزه تثلیث وقتی میشنود که «خدا جسم شد»، این تصور برایش پیش میآید که منظور ما
این است که وقتی عیسی بر روی زمین بود، خدا دیگر در هیچ جای دیگری وجود نداشت. اما
ما میدانیم که در دوره بشریت عیسی، خدای پدر و روحالقدس در تمام عالم هستی حضور
داشتند، و این فقط شخص دوم تثلیث بود که بر زمین آمده بود. مناسبتر آن است که
بگوییم، «پسر خدا جسم شد»، تا شنونده دچار اشتباه نشود. مناسب است در کاربرد
اصطلاحات الهیاتی توجه دقیق مبذول داریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر