پیغام ما روشن است و به مردم روشنایی می بخشد

۱۳۹۱ بهمن ۶, جمعه

الهیات ریفورمد چیست؟ - تباهی کامل - بخش اول

الهیات آرمنین[1] نامی است که اشاره به مجموعه باورهایی از یک مکتب خداشناسی مشخص می کند. با اینکه نام این الهیات از پس الهیات دان آلمانیی بنام جیکوپ آرمنیوس[2] که در قرن شانزدهم زندگی می کرده است نام گرفته است، همانطور که الهیات کالونیزم[3] از پس نام جان کالوین[4] الهیات دان فرانسوی معروف گردیده، اما بدان معنی نیست که محتوای این دو دیدگاه الهیاتی مجموعه صحبتها و تمام باورهای این دو شخص است. الهیات کالونیزم و آرمنین اسامی و القابی هستند که به مجموعه اعتقادات و الهیات مشخصی اشاره می کنند و تنها از پس اسامی این اشخاص نام گرفته اند. زیرا که این دو در نقطه ای از تاریخ، این دیدگاه ها را بصورت نظامند ارائه داده و مباحث الهیاتی را بصورت گسترده ای مطرح کردند.
و اما در این مباحثات پنج نکته بسیار مهم و مشهور همیشه مرکز گفتگو های این دو دیدگاه الهیاتی بوده است و همه ما دانسته و یا ندانسته با تایید و یا رد این نکات، جز یکی از این دو دسته قرار می گیریم. جی. آی. پکر الهیات دان بنام انگلیسی می گوید:
این دو واژه بضد و مقابل هم بکار می روند و مسیحیان را وا می دارد که یکی از دو دیدگاه را بپذیرند و دیگری را رد کند.[5]
رابرت پیطرسون و مایکل ویلیامز در کتاب خود "چرا آرمنین نیستم" می گویند که:

 "آرمنین یعنی اینکه من یک کالونیست نیستم و معنی کالونیست یعنی اینکه من آرمنین نیستم."[6]

بنابراین اظهار این مطلب که من معترف به هر دو دیدگاه هستم، بنظر چندان معقول نمی رسد. برخی نیز یک روز هفته را این طرف مرز و روز دیگر را در طرف دیگر آن قرار می گیرند و بدینگونه دور خود چرخیده و یک دیدگاه الهیاتی را بنابر روحیه خود در آن روز انتخاب کرده و از آن موعظه هفته را برای جماعت کلیسایی استخراج می کنند. امیدوارم هستم که ما اینگونه نباشیم! چون چنین سرگردانیی بسیار ملال آور و گیج کننده است. اگر به انسجام باورهای خود ارزش نمی نهیم، مردم چه گناهی کرده اند که باید هر هفته یک تعلیم تازه ای از ما بشوند که تعلیم هفته پیش را نسخ می کند.
فهمیدن اینکه چه دیدگاه مشخصی داریم به ما کمک می کند تا در مورد باورهای خود انتظام فکری داشته باشیم. و عدم وجود انسجام فکری باعث می شود که در پرستش خود هم، دچار ناهماهنگی گردیم. اگر بیاد داشته باشید مسیح گفت:
"ﺧﺪاوﻧﺪ ﺧﺪای ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺗﻤﺎم دل و ﺗﻤﺎم ﻧﻔﺲ و ﺗﻤﺎم ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽ و ﺗﻤﺎم ﻓﮑﺮ ﺧﻮد ﻣﺤﺒﺖ ﻧﻤﺎ و ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺧﻮد را ﻣﺜﻞ ﻧﻔﺲ ﺧﻮد" (لوقا10: 27)
و این محبت باید تمام ابعاد وجودی ما را در بر بگیرد و نداشتن نظام فکری و انسجام در اعتقادات خود به معنی پریشانی و سرگردانی روحانی است. شاید این صحبت برای ایماندارانی که تازه به مسیح ایمان آورده اند چندان با اهمیت و حیاتی بنظر نرسد و گمان برند که پرستشی که غرق در احساسات باشد و هیجاناتی که سرتاسر زندگی روحانی ما را در بگیرد، تنها چیزی است که یک ایماندار نیاز دارد. اما طولی نخواهد کشید که پس از گذشت مدت زمانی نیاز خواهیم داشت که در بلوغ روحانی با تعادلی که بین احساسات و فکر برقرار کرده ایم به حقایق الهی تفکر کنیم و در اینجاست که عدم وجود انسجام اعتقاداتی باعث سردرگمی و تناقض باوری می گردد که مطمئنا محصول آن تندرسی و بنای روحانی نمی باشد.
بنابراین با این دانش که نیاز ما به دانستن این مسائل اساسی و بنیادی است و دیر یا زود چه در این سری دروس چه در مطالعات شخصی خود با این مطلب روبرو خواهیم شد، به مطالعه این مبحث بپردازیم.
مطلب دیگری که اشاره به آن را الزامی می دانم این است که کوشا باشیم که پیش از موعود مقرر اقدام به تصمیم گیری و نتیجه گیری نکنیم. تمام پیش فرضهای خود را کناری نهاده با فکر تازه ای، که بر روی آن چیزی از پیش نقش نبسته است، اجازه دهیم که روح القدس با استفاده از کتاب مقدس و عقل ما که در هماهنگی یکدیگر عمل می کند این مطالب را برای ما مکاشفه کند تا بتوانیم آنها را درک کنیم. مقصود ما در اینجا تحمیل یک دیدگاه الهیاتی مشخص بر خواننده نیست. هدف کنکاش و بررسی کلام در مورد مسائل بنیادی مسیحیت است، مسائلی که خیلی از ما گمان می بریم که بسیار عالی و نیکو در مورد آن می دانیم و نیازی به بازنگری و توضیح مجدد نیست. اما پس از مدتی متوجه خواهیم شد که دانش ما سطحی و تصور ما خوشبیانانه بوده است.
تولیپ:

نکات مهمی که در این سری مقالات به بررسی آنها خواهیم پرداخت معروفند به پنج نکته کالونیزم و یا تولیپ.[7]
تولیپ از ترکیب حروف مخفف پنج عبارت انگلیسی[8] شکل گرفته است که به ترتیب عبارتند از:
تباهی کامل
برگزیدگی بلاشرط یا غیرمشروط
کفاره محدود
فیض مقاومت ناپذیر
آموزه امنیت ابدی
قبل از اینکه توضیحی در مورد پیش زمینه تاریخی آن بدهم لازم می دانم موضع الهیاتی خود را نیز صراحتأ اعلام کنم. هیچ کس از تعالیم زیرکانه لذت نمی برد و معلم صادق کسی است که بی باکانه به باورهای الهیاتی خود اعتراف کند. سال گذشته به سمینار یک روزه ای که در مورد این دو دیدگاه برگزار شده بود دعوت شدم، البته چون با طبیعت اینگونه سمینارها از پیش آشنایی داشتم می دانستم که معلم معمولأ بدون جانب داری از یک دیدگاه، مسائل را مطرح نخواهد کرد، اما به هر حال این وعده داده شد که با حضور سایر معلمین در جلسه سعی بر این خواهد شد که این بررسی عادلانه انجام شود. اما همانطور که پیش بینی کرده بودم به گفته معلم که در آخر جلسه خود نیز بدان اعتراف کرد، "لاستیک سایی" بسوی یکی از این دیدگاه ها داشت و همین "لاستیک سایی" باعث شد که این بررسی صادقانه اجرا نشود و خیلی از مسائل نابرابر ارائه گردند. قصد من این نیست که خود نیز این اشتباه را در اینجا تکرار کنم. به همین جهت همانطور که اکثر شما می دانید و بارها گفته ام، موضع الهیاتی ام را به روشنی بیان کرده و اعلام کرده ام که معترف و متعهد به الهیات اصلاح شده (ریفورومد) می باشم. همانطور که از اسم این سری دروس بر می آید، سعی بر تعلیم این دیدگاه دارم اما قول می دهم که در این راستا صدای طرف دیگر را تا آنجا که مقدور باشد را نیز بگوش خوانندگان رسانده در ارائه نظرات با امانت رفتار کرده مغالطه (برخوردی که متاسفانه در دفاعایات دوستان عزیز آرمنین بسیار مشهود است) ننمایم. اما این به آن معنی نیست که سعی بر متقاعد کردن شما نخواهم داشت. البته دعا و مقصود بنده از ارائه این مقالات آشنا ساختن شما با این خداشناسی تاریخی و در نهایت تعهد شما به این حقایق کتاب مقدس خواهد بود، اما این تلاش به قیمت قربانی کردن حقیقت تمام نخواهد شد، چون در نهایت همه ما بدنبال حقیقت هستیم، حقیقتی که اگر آن را بشناسیم ما را آزاد خواهد ساخت.
داستان از آنجایی شروع می شود که الهیات دان آلمانیی به نام جیکوپ آرمنیوس برخی از تعالیم نجات شناختی الهیات کالونیزم را که در آکادمی ژنو تحت رهبری تئودور بیزا تعلیم داده می شد را رد می کند. آن گروهی که با آرمنیوس هم عقیده بودند به رومن استرانتس[9] معروف شدند (یعنی معترضین). این مجادله در دهه دوم قرن هفدهم چنان بالا می گیرد که منجر به شورایی بنام شورای دورت[10] در سال 1618 می شود. در این شورا گروه معترضین یعنی پیروان آرمنیوس محکوم و به عنوان بدعت معرفی می گردند و شبانانی که چنین دیدگاهی را داشتند، خلع لباس و خدمت می شوند. (به این داستان باز خواهیم گشت)
هر چند شاید گروهی به همین تصمیم شورا کفایت کنند و به پژوهشها و بررسیهای خود ادامه ندهند اما هدف ما این خواهد بود که خود این مطالب را دست اول بررسی کنیم.
مقصود ما محکوم کردن گروه دیگر نیست، هر چند در طی تاریخ هر دو همدیگر را به شدت رد کرده و هر کدام از دو طرف که دانش کمتری از این مباحثات داشته، زشت تر از دیگری با این مسائل برخورد کرده است اما مقصود ما از این کنکاش، یافتن حقیقت خواهد بود.
هرچند در این بررسی یکی از طرفین حقیقت را بیان کرده و دیگری در اشتباه است اما این به هیچ وجه به این معنی نیست که طرفی که در اشتباه است مسیحی نبوده و خدا را دوست نداشته و نجات ندارد. هر دو مسیحی و جز یک خانواده الهی هستیم و قصد ما در اینجا فهم بهتر ماهیت انجیل است.
نخستین بخشی که در این قسمت به آن خواهیم پرداخت، اولین نکته از پنج نکته کالونیزم بنام "تباهی کامل" خواهد بود. تباهی کامل به آموزه گناه اولیه ارتباط مستقیمی دارد.
آموزه ای که بظاهر ساده می نماید اما بسیار اساسی است. با اینکه ساده و بنیادی است اما تعجب خواهد کرد که بدانید بسیاری از مسیحیان دانش و درک صحیحی از این اموزه را ندارند، بسیاری هم آن را چندان مهم و با اهمیت نمی شمارند.
سورن کریکرگارد[11] الهیاتدان و فیلسوف دانمارکی قرن 19 معتقد است که این آموزه جز اصول ایمان است و نه یک مسئله حاشیه ای. آموزه ای که بسیاری از دیدگاههای الهیاتی ما را جهت خواهد داد. بیاد می آورم در یکی از برنامه های تلویزیونی شبانی دعوت شده بود تا پاسخگوی پرسشهای بینندگان در مورد کتاب مقدس باشد. یکی از پرسشهایی که از شبان حاضر در برنامه پرسیده شد در مورد آموزه گناه اولیه بود و اینکه چرا ما بجهت گناه آدم محکوم بحساب می آییم. پاسخی که این شبان به بینندگان ارائه داد نشان دهنده این است که چقدر کلیسا به آموزه ای به این مهمی کمترین توجه را می کند. پاسخ از این قرار بود: "چرا به جنبه منفی داستان تمرکز می کنیم؟ بیایید به طرف مثبت آن یعنی نجاتی که مسیح برای ما تهیه کرده است بیاندیشیم. "
درک صحیح این آموزه، فهم و قدردانی ما را از نجاتی که مسیح برای ما تهیه کرده است عمیقتر می گرداند. آموزه گناه اولیه نخستین قدم و خانه آغازینی است که چون کلیدی دروازه های بصیرت و آگاهی از سایر آموزه های مسیحی را برای ما می گشاید. دانشجویان در انتخاب برخی دروس ملزم بر مطالعه دروسی هستند که به عنوان پیش نیاز بر بعضی واحده ها مقرر شده اند. این پیش نیاز مقدمه ای برای مطالعه پیشرفته می باشند که دانشجو را در جهتی صحیح و مشخص هدایت خواهد. آموزه گناه اولیه می تواند در چنین نقشی دانش ما را در کلام خدا جهت بخشد.
اجازه بدهید به توضیح و فهم این آموزه بپردازیم. عبارت تباهی کامل در نگاه نخست گویای تمام حقایق نیست. شاید بنظر برسد که مفهوم این عبارت این است که وجود انسان تماما تباه و فاسد شده است که به هیچ وجه قادر به انجام کار مثبت نیست. فاسدترین و بدترین انسانها هم نکات مثبتی در مورد رفتار آنها وجود دارد که نفرت برانگیز نیست. تباهی کامل اشاره به این دارد که تمام ابعاد وجودی انسان، بدن، روح، روان و فکر و اراده انسان فاسد گشته است. گناه به تمام تار و پود انسان رخنه کرده و آن را تحت تاثیر خود قرار داده است.
پولس رسول در کتاب رومیان 3: 10- 18 در اینباره می گوید:
"چنانکه مکتوب است که کسی عادل نیست، یکی هم نی. کسی فهیم نیست، کسی طالب خدا نیست. همه گمراه و جمیعأ باطل گردیده اند. نیکوکاری نیست یکی هم نی. گلوی ایشان گور گشاده است و به زبانهای خود فریب می دهند. زهر مار در لب ایشان است، و دهان ایشان پر از لعنت و تلخی است. پایهای ایشان برای خون ریختن شتابان است. هلاکت و پریشانی در طریقهای ایشان است، و طریق سلامتی را ندانسته اند. خداترسی در چشمانشان نیست. "
اما پیش از اینکه به توضیح این آیه بپردازیم و آن را بهتر بفهمیم اجازه بدهید در مورد گناه اولیه که البته مربوط به همین آیه نیز می شود کمی تعمق کنیم تا گفتگوی ما روشنتر گردد. گناه اولیه در الهیات مسیحی برخلاف نامش، اشاره به اولین گناه مرتکب شده در تاریخ هستی نمی کند بلکه در مورد نتیجه این گناه در انسان صحبت می کند. آموزه گناه اولیه سعی بر توضیح اثرات این سرکشی مهلک دارد. کلیسای راستین مسیح به آموزه گناه اولیه معتقد است و آن را نیز تعلیم می دهد. به همین جهت اکثر عزیزانی که برای نخستین بار در این مورد می شنوند بی درنگ بر صحت و وجود این آموزه اشاره کرده آن را می پذیرند. اما متاسفانه زمانی که در مباحثات خود جلوتر رفته و مطلب را کمی عمیقتر بررسی می کنیم متوجه می شویم که تعریف ایشان از این آموزه نه کتاب مقدسی است و نه همسو با تعالیم کلیسای تاریخی خداوند می باشد و همینطور باور ایشان در انسجام و هماهنگی با سایر آموزه های دیگر نیست. همه کلیساها به نوعی از تباهی معتقند اما اینکه شدت و حدت این تباهی به چه اندازه است مطلبی است که باید بدقت مورد بررسی قرار گیرد.
قبل از اینکه به بخش بحث انگیز آن و زمینه تاریخی این مباحثات که به زمان آگوستین در قرن پنجم بر می گردد بپردازیم. اجازه بدهید توضیح کلی در مورد این آموزه بدهم و بعد بیشتر به عمق مطلب خواهیم پرداخت.
کتاب مقدس به ما در مورد گناه آدم خبر می دهد. او با سرپیچی از دستور واضح خدا و شریعت مقدس وی گناهکار شده و گناه وی عواقب وخیمی را برای خود و برای همه انسانها در برداشت.
وقتی آدم گناه کرد ما نیز با او گناهکار محسوب شدیم. او نماینده همه انسانها بود و با گناه وی ما هم که در صلب او بودیم با وی محکوم شدیم.
"لهذا همچنان که بوساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید و به گناه موت، و به اینگونه موت بر همه مردم طاری گشت، از آنجا که همه گناه کردند."   (رومیان 5: 12)

و در ادامه در رومیان 6: 23 می خوانیم: "... مزد گناه موت است..."
این مرگ در ابعاد مختلف ما را تحت تاثیر قرار داد:
کلام خدا می فرماید که ما بصورت و موافق شبیه وی خلق شدیم. این شباهت که باعث می شد که خدا را از انعکاس بدهیم مخدوش شد و آینه وجود ما که هستی و ذات خدا را انعکاس می داد شکست.
از لحاظ روحانی مردیم
رابطه مثبت خود با خدا را از دست دادیم و وارد یک رابطه منفی و عداوت گونه با خدا شدیم
قابلیت بازسازی این رابطه از دست رفته را از کف دادیم
قدرت و توانایی عادل بودن را از دست دادیم
از لحاظ جسمانی میرا شدیم
کلام خدا در مزمور 51: 5 می گوید: "اینک در معصیت سرشته شدم و مادرم در گناه به من آبستن گردید"
و در رومیان 3: 10- 12 می فرماید:

 "چنانکه مکتوب است که کسی عادل نیست، یکی هم نی. کسی فهیم نیست، کسی طالب خدا نیست. همه گمراه و جمیعأ باطل گردیده اند. نیکوکاری نیست یکی هم نی."
و این واقعیتی بود که با آن زمانی، پیش از اینکه نجات بیابیم و از نو مولود گردیم روبرو بودیم.
"و شما را که سابقأ از نیت دل در اعمال بد خویش اجنبی و دشمن بودید، بالفعل مصالحه داده شده است." (کولسیان 1: 21)
"زیرا اگر در حالتی که دشمن بودیم، بوساطت مرگ پسرش با خدا صلح داده شدیم، پس چقدر بیشتر بعد از صلح یافتن بوساطت حیات او نجات خواهیم یافت" (رومیان 5: 10)
بنابراین کتاب مقدس از طبیعتی صحبت می کند که به ما از جد ما آدم به ارث رسیده است. و به جهت این وضعیت است که ما گناه می کنیم. گفته معروفی است که می گوید: گناهکار نیستیم چون گناه می کنیم بلکه گناه می کنیم چون گناهکار هستیم.
ما گناهکار بدنیا آمده ایم. به عنوان مثال به بچه های کوچک بنگرید. آیا نیازی هست که به آنها دروغ گفتن را بیاموزیم؟ خیر! ما به آنها دروغ نگفتن و پرهیز از ناراستی را تعلیم می دهیم چونکه کودکان نیز ذاتأ گناهکار هستند و استادان ماهری در شکستن قوانین خدا. گناه تمامی وجود ما را گرفته است و روح، جسم و روان و اراده و فکر ما را به کنترل و افسار خود در آورده است. تمام وجود انسان تحت تاثیر این تباهی است.
" و شما را که در خطایا و گناهان مرده بودید، زنده گردانید" (افسسیان 2: 1)

" شما را که در خطایا و نامختونی جسم خود مرده بودید، با او زنده گردانید چونکه همه خطایای شما را آمرزید" (کولسیان 2: 13)
این مرگ روحانی، ما را در برابر خدا بیگانگانی ساخته است که قابلیت شناخت او، ارتباط با او و خشنودی او را نداریم.
"کسی فهمیم نیست، کسی طالب خدا نیست" (رومیان 3: 11)

" اما انسان نفسانی امور روح خدا را نمی پذیرد زیرا که نزد او جهالت است و آنها را نمی تواند فهمید زیرا حکم آنها از روح می شود" (اول قرنتیان 2: 14)
همینطور کلام خدا در رومیان 3: 12 می گوید: "همه گمراه و جمیعأ باطل گریده اند"
بنظر می آید تجربه ما در ارتباط با افراد کمی متفاوت و شاید در تضاد با صحبتهای فوق باشد. افراد مذهبی و خیر خواه زیادی هستند که کارهای نیکو می کنند در حالی که به هیچ وجه تولد تازه ندارند. چگونه می توان این آیه را در سایه این مشاهدات فهمید و توضیح داد.نخستین مکانی که برای پاسخ این پرسش باید کنکاش کرد کلام زنده خدا است. اگر بیاد داشته باشید مسیح خود گفت که تنها خدا نیکو است. به همین جهت تمام کارهای ما بر اساس انگیزه ما داوری می شود. و کلام خدا می گوید اراده و فکر جان و تمام وجود ما در گناه فاسد شده است. بنابراین این کارهای نیک و بظاهر صادقانه به دلایل دیگری جز محبت خالص به خدا انجام می شوند. برای اینکه در حضور دیگران عادل بنماییم. یا اینکه از خدا می ترسیم و در تلاش هستیم با کارهای خوب، خشم خدا را دور نگاه داریم، یا امیدواریم تا کارهای نیک ما آخرت را برای ما به ارمغان بیاورد. بنابراین کارهای ما برخواسته از نفس تباه شده ما می باشد و چون انگیزه پاک در آن غایب است در نتیجه کلام خدا را تصدیق می کنیم که "نیکوکاری نیست، یکی هم نی". حقیقت امر این است که تجربه واقعی ما در زندگی در برخورد با همنوعان ما، از آن برداشتی که نخست داشتیم که اظهار می داشت که آدمهای نیکی هم در دنیا وجود دارند، کاملا متفاوت است. حتمی دوستان و آشنایانی داشتیم که هنگامی که در شرایط استثنائی قرار گرفتند، در اوج قدرت و ثروت، شخصیت های آنها کاملأ دگرگون شده و تصویری از آنها را مشاهده کرده ایم که از وجود آن بی خبر بودیم. انگار آنها تبدیل به شخصی گردیدند که هیچ شباهتی به آنچه از آنها می شناختید ندارند. اما نکته ای که فراموش می کنیم این است که همه ما دارای این شخصیت هستیم، که با لایه هایی از دروغ و تزویر مستور باقی مانده است. این وضعیت انسان گناهکار است که از بدو تولد اینچنین تباه شده می باشد.
اعتقادنامه وست منیستر در این باره در فصل ششم اینگونه می گوید:


«سقوط انسان و گناه و مجازات آن»

1- والدين نخستين ما بر اثر حيله و وسوسة شيطان فريب خوردند و با خوردن ميوة ممنوعه گناه ورزيدند. خدا مطابق مصلحت حکيمانه و مقدّس خود رضا بدين داد که آنها را واگذارد که مرتکب اين گناه شوند زيرا قصد داشت که از آن براي جلال خود استفاده نمايد.
۲- براثر اين گناه، والدين نخستين ما از نيکوئي اصلي خود و از مصاحبت با خدا محروم شدند و بدين طريق در گناه مردند و تمام نيروها و قسمتهاي روح و بدنشان کاملاٌ ناپاک شد.
3- چون آنها منشاء و ريشة همة مردم بودند، جرم اين گناه به حساب فرزندانشان هم محسوب شد و اين مردن و گناه و ذات فاسد به تمام فرزندان آنها که بوسيلة تولّد طبيعي از آنها بوجود آمدند سرايت کرد.
4- تمام گناهاني که مرتکب مي‌شويم از اين گناه اصلي سرچشمه گرفته است و به علّت همين فساد اصلي مي‌باشد که ما نسبت به تمام نيکوئي‌ها اصولاً بي‌علاقه و ناتوان و مخالف شده و بطرف همة بديها مايل گشته‌ايم.
5- اين فساد ذات انسان در کساني که تولّد تازه مي‌يابند در طول اين عمر باقي مي‌ماند و با وجودي که توسّط مسيح بخشيده و نابود مي‌شود ولي هم خود اين فساد ذات و هم تمام اميال مربوط به آن در واقع گناه است.
6- هر گناه، خواه اصلي و خواه عملي، چون تجاوز از شريعت عادلة خدا و مخالف آن شريعت مي‌باشد، گناهکار را ذاتاٌ مجرم مي‌سازد و به همين دليل دچار غضب خدا و لعنت شريعت مي‌گرداند و بدين طريق او را تابع مرگ و تمام بدبختي هاي روحاني و جسماني و ابدي مربوط به آن مي‌سازد

اجازه بدهید به قرن پنجم برگردیم و شروع این مجادلات را در زندگی آگوستین نگاه کنیم و بار دیگر باز خواهیم گشت و همین مطلب را ادامه داده و به برخی از اعتراضات منتقدین پاسخ خواهیم داد.

 ادوین کشیش آبنوس
ژانویه2011
ادامه این مطلب در مقاله بعدی درج خواهد شد

[1] Arminian
[2] Jacob Arminius
[3] Calvinism
[4] John Calvin
[5] J.I.Packer, “Arminianisms,” Through Christ’s Word: A Festschrift for P.E.Huges, ed. W.Robert Godfrey and Jesse L.Boysd III. N.J.:P&R, 195), P121
[6] Why I am not an Arminian, Robert A.Peterson, Michael D. Williams, IVP Books, 2004, p1
[7] این واژه از اولین حروف انگلیسی عبارات زیر گرفته شده است:
TULIP
[8] Total Depravity, Unconditional Election, Limited Atonement, Irresistible Grace, Perseverance of Saints
[9] remonstrance
[10] Synod of Dort
[11] Soren Kierkegaard

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر