پیغام ما روشن است و به مردم روشنایی می بخشد

۱۳۹۱ دی ۲۲, جمعه

مزامیر 139 : 1 - 18

 

اي خداوند مرا آزموده و شناخته اي

.

تو نشستن و برخاستن مرا مي داني و فكرهاي مرا از دور فهميده اي.

راه و خوابگاه مرا تفتيش كرده اي و همة طريق هاي مرا دانسته اي.

زيرا كه سخني بر زبان من نيست، جز اينكه تو اي خداوند آن را تمامًا دانسته اي.

از عقب و از پيش مرا احاطه كرده اي و دست خويش را بر من نهاده اي.

اين گونه معرفت برايم زياده عجيب است. و بلند است كه بدان نمي توانم رسيد.

از روح كجا بروم؟ و از حضور تو كجا بگريزم؟

اگر به آسمان صعود كنم، تو آنجا هستي! و اگر در هاويه بستر بگسترانم اينك تو آنجا هستي!

اگر بالهاي سحر را بگيرم و در اقصاي دريا ساكن شوم،

در آنجا نيز دست تو مرا رهبري خواهد نمود و دست راست تو مرا خواهد گرفت.

و گفتم: يقينًا تاريكي مرا خواهد پوشانيد. « كه درحال شب گرداگرد من روشنايي گرديد.

تاريكي نيز نزد تو تاريك نيست و شب مثل روز روشن است و تاريكي و روشنايي يكي است.

زيرا كه تو بر دل من مالك هستي؛ مرا در رحم مادر نقش بستي.

تو را حمد خواهم گفت زيرا كه به طور مهيب و عجيب ساخته شده ام. كارهاي تو عجيب است و جان من اين

را نيكو مي داند.

استخوانهايم از تو پنهان نبود وقتي كه در نهان ساخته مي شدم و در اسفل زمين نقشبندي مي گشتم.

چشمان تو جنين مرا ديده است و در دفتر تو همة اعضاي من نوشته شده، در روزهايي كه ساخته مي شد،

وقتي كه يكي از آنها وجود نداشت.

اي خدا، فكرهاي تو نزد من چه قدر گرامي است و جملة آنها چه عظيم است!

اگر آنها را بشمارم، از ريگ زياده است. وقتي كه بيدار مي شوم هنوز نزد تو حاضر هستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر